سه تا سوتی بزرگ دادم هفته گذشته , در حد آبروریزی تاریخی
اولیش جایی جلسه بودم ,بعد طبق عادت که مامان میان دنبالم رفتم بیرون تا سوار ماشین مامان بشم که ,ماشین شبیه ماشین مامان دیدم ,توتاریکی شب و کوچه تاریک هم نه پلاکش پیدا بود و نه راننده , منم تا رفتم سمت ماشین و اومدم درش را باز کنم ,یکهو حرکت کرد , اونجا هم پر آدم که منو میشناختن ,هیچی دیگه...
مورد دوم یکجا تازگی کلاس اسم نوشتم برم , خانم منشی گفت پله ها را برید پایین , یک در روبروتونه اون کلاس شماست . منم رفتم ,دیدم در بستس , یک آقایی هم که بعدا فهمیدم معلممه از پله ها داشت میومد پایین منم با یک بسم الله ,در زدم و هرکاری کردم , در قفل بود و باز نمیشد . برگشتم دیدم آقاهه در حالی که اصلا سعی نمیکرد خندش را کنترل کنه ,در سمت راستی را باز کرد که من فهمیدم در کلاس اونه و من در حقیقت سعی داشتم در انبار را باز کنم.
سومین مورد هم , یکجایی اومدم کلاس بزارم , بگم تکلیف به انگلیسی میشه homework که چون یادم رفته بود , گفتم network واقعا صحنه خندیدن بقیه را توصیف کردن برام خیلی سخته