دیروز داشتم پارک دوبل میکردم , مربیم داشت میگفت اینطوری کن و اونجوری نکن , یکمرتبه تو پیاده رو یک خانم عصبانی دیدم که نزدیک بود بیاد من را از ماشین پیاده کنه و بزنه , تازه سرشم برای من تکون میداد , اگر فکر میکنید من اینا را دیدم , سخت در اشتباهید :// چون من از استرسم هیچی نمیبینم , اینا را آبجی کوچیکه و مربیم گفتن , تازه مربیم گفت مردم رد دادن :))
ماشین روشن را استارت زدم حواسم نبود و یکمرتبه یک دست مردونه شترق کوبیده شد روی دستم !!!! یعنی بیشتر از کتکی که خوردم , حرکت ناگهانی و کاری که کرد باعث شد از جام بپرم و با چشای گرد شده بهش نگاه کنم و هنوز از شوک این درنیومده یکمرتبه چنان نعره ای سر من کشید که تمام بند بند جون من از هم در رفت !!! یعنی یکوضعی ها !! یادتونه گفتم تا من به امتحان برسم , یا من دیوونه شدم یا مربیم !!! فکر کنم مربیم دیوونه شد رفت :))
جلسه اولی که با این مربیم میرفتم , قبلش یک دوستی بهم گفت , ما تو ماشین به یک عابرپیاده نزدیک میشیم ,میگیم بزنم یک امتیاز و به یک قشر خاص بزنیم , ده امتیاز داره , من اونروز کلی به طنز کلام اون خندیده بودم ,, عصرش رفته بودم کلاس رانندگی , دست برقضا تو یک خیابون خلوت , یک آقایی از همون قشر خاص بدون نگاه کردن داشت رد میشد و منم بی اختیار با فرمان ماشین به دنبالش و پامم رو پدال گاز , داشتم میرفتم بهش بزنم :)) مربیم میگفت تو چرا دنبال اون میری , منم تو ذهنم فقط حرف رفیقم بود و مثل هیپنوتیزما دنبال اون ,:))) دور زدم اتفاقا اون آقا باز اون سمت خیابون داشت از جلوی ماشین من رد میشد و ...
هروقت یاد این خاطره و حرکات خودم میوفتم , خندم میگیره :))