من کلا آدم استرسی هستم , این ناخودآگاهمه , حتی ممکنه یکساعت کنارشما لبخند بزنم و... و شما علایم استرس را در من نبینید , ولی از درون,  این منم که دارم میترکم !!

امروز توی هوای سرد زمستونی , من که میدونستم بخاطر استرس یک بخاری متحرکم , یک لباس نسبتا خنک تابستونی پوشیدم و رفتم آخرین جلسه های کلاس که مثل چی شرشر عرق میریختم و هزاربار خاموش کردم و هرچقدر هم پیش خودم تکرار میکردم همه چیز را , ولی درنهایت گند میزدم , جهت شناسیم وراهنماهای چپ و راستی که کلا قاطی کرده بودم , باعث شده بود , وقتی برسم خونه , دیگه نه نایی داشتم و نه وضعیت جسمی خوبی !!

هزاربار بخودم گفتم آرامش بگیرو خرابکاری نکن !! ولی دقیقا حکم یاسین بوده و گوش...دقیقا از سالی که پشت کنکور موندم و دخترداییم که با من بود , قبول شد یک شهر دور و هفتم پدربزرگم , شبی که مثلا خونه پدربزرگ موندیم تا یاسینی و واقعه ای دورهم بخونیم , به نیت پدربزرگ و نبود مادر تو اون لحظات , چون توی مهمانخانه خونه پدربزرگ مهمان داشتن و حرفهایی که شنیدم , باعث اضطرابی پایان ناپذیر برای اینکه شکست بخورم , چه بلایی سرم میادو...شد. سالها از اون اتفاق گذشته , اون آدمها دنبال زندگیشون رفتن , ولی تاثیر بد حرفهاشون روی من سالهاست که مونده . تلخترین خاطره شکست من به همون سال برمیگرده و درایت مادرم که اگر با اونهمه مشغله هوای من را نداشت و ساپورتهای روحی نمیشدم , صدمات واقعا جبران ناپذیری برای من داشت . گاهی یک حرف ساده , یا از روی قصدما اثر بد و طولانی مدتی میتونه روی یک آدم بزاره , کاش مراقب اون یک مثقال گوشتی که اسمش زبون هست باشیم. کاش !!

تجربه شخصیم برای کاهش استرس خوردن عرق بیدمشک و عرق بهارنارنج هست و خوندن هردعایی یا سوره کوچک یا آیه ای از قران . دستتون را بزارید روی قلبتون و از ته دل خدا را صدا کنید , هواتون را داره بطور حتم. این یک تجربه شخصی بود البته.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.