امروز بالاخره رفتم امتحان !!!
دو روز بود کتاب آیین نامه زیر متکام بود و میخوابیدم روی کتاب آیبن نامه و باز نمیکردم !!! اما شب امتحان کتاب باز شد و تا نیمه های شب و از اونطرفم سحر بلند شدم و خوندم!! تازه , من اصلا فصل فنی را نخوندم , چون از هرکسی که تو خونه گواهینامه داره پرسیدم , همه گفتن یک سوال نهایتا بیاد , خودت را نکش !! ولی نشون به اون نشون که چهارتا سوال بود و من از روی اطلاعاتم از کلاس فنی جواب دادم !!
حفظ کردن تابلوها و رنگ تابلوها هم که خودش حکایتی بود ! درنهایت , وقتی صبح خروس خون داشتم شکم چرانی میکردم که بعد برم امتحان , همه گفتن تو که ردی استرس نداشته باش و برو !! خوب من میدونستم با حجم استرسم حتما امتحا ن شهری را رد میشم , ولی آیین نامه دیگه آخر آبروریزی بود برای من :((
زمانی که برای آزمون میرفتم , آسمون کاملا تاریک بود !! و از اونجایی که مربیم گفته بود فقط دوتا خودکار و نشانه های هویت ملیت , یعنی شناسنامه و کارت ملی را بیار , بنده دوزار پول هم گذاشتم تو جیب شلوارم و عینک بدست سرخوشان رفتم امتحان !!
توی کوچه آموزشگاه هم یکی تق محکم کوبید تو کمرم که کاشف شدم , یکی از همدوره های کلاس آیین نامه است !! درواقع تنها بجا مانده !! که به اطلاع بنده رسوند , همه اون همدوره ها آیین نامه و شهر را تموم کردن و...
خوب این مسیله برام مهم نبود , چون اصولا علیرغم عجول بودنم , چیزی را راحت هرگز بدست نیاوردم و تجربه بهم نشون داده , هرچی خودم را براش بیشتر بکشم ,دیرتر بدستم میرسه .
آخرش هم که آیین نامه دادم , سرهنگ بی نهایت بداخلاق , به هرکسی هم سرامتحان کمک کرده بود ,بعد ردش کرده بود !! و حتی نگذاشت ببینم با چندتا غلط قبول شدم !! سریع بنده را شوت کردن بیرون و ازاونجایی که امتحان شهری را باید چهارروز بعد آیین نامه میدادم , تصمیم گرفتم خودم جلو بندازم امتحان را !!
شماره من , شماره آخر بود ,سرهنگمم یک پیرمرد جنوبی ,با یک پراید بمعنای واقعی کلمه از کارافتاده که کلاژش هم سفت بود و هم بیش از حدمعمول بالا !! صندلیشم که کف ماشین چسبیده بود و هرچند توی خانمها بلندقد محسوب میشم , ولی من عملا چیزی نمیدیدم از شیشه جلو وحالا راز اون متکاهای تو پلاستیک دست خانمها را میفهمیدم !!
خب دست به رد کردن سرهنگ حرف نداشت و چون مکان آزمون چسبیده به یک ورزشگاه بود و جای توقف ما کنارسالن ایروبیک اونجا ,صدای آهنگ تند و بلندش , واقعا مثل کوبیدن چکش توی مغز سر من بود !!
اصلا باورم نمیشه هنوز , که رد شدم و درحالی که میخندیدم , پیاده شدم , حتی سرهنگ هم به چشم یک دیوونه بمن نگاه میکرد !!
خانمی که قبل از من آزمون داد , همه موارد را اشتباه انجام داد و من بصورت تیوریک میدونستم و تو دلم میگفتم باید اینجوری میکرد و... اماااا موقع دور دوفرمونش , ماشین را خیلی شیک انداخت تو چاله و سرهنگ هم بهش گفت پیاده شو و من بیچاره را نشوند که ماشین را از چاله دربیارم !!!
منم که در تمام عمرم , ماشین را از چاله درنیاورده بودم , بقدری هول شدم و استرس داشتم که همه چیز را به دست فراموشی سپردم و انگار که باراوله اصلا با پدیده ای به اسم ماشین روبرو میشم , برخورد کردم !!!ترمز دستی که کلا یادم رفت بخوابونم !! شونصد و پنجاه بار خاموش کردم !! و تا از چاله دربیاییم کلا از امتحان و رانندگی و همه چی پشیمون شده بودم :))
خانم بعد از من که باحالتر بود ,یک دخترشیطون هجده ساله که یک دختر دوساله داشت و همسرشم مدام زنگ میزد تا قوت قلب بهش بده که به نظر من بیشتر استرس میداد !! از اول که نشست , گفت من رانندگیم حر ف نداره!! با اعتماد بنفس کامل نشست و همه خطاهایی که برای دیگران شمرده بود قبلا را , خودش انجام داد و در نهایت موقع پیاده شدن هنوز با اعتماد بنفس میگفت سرهنگ دیدین چقدر خوب رانندگی کردم . من واقعا جلوی خندم را نمیتونستم بگیرم , بابت اعتماد بنفس بالاش !!
البته خانمها و آقایون زیادی بدون گواهینامه با ماشین شخصیشون اومده بودن و رد شدن و راحت پشت ماشینشون نشستن و رفتن !!! اینم بگم بعضی رد شدن ها از ایرادات بنی اسراییلی ممتحن هم سرچشمه میگرفت , وگرنه رانندگی خیلی ها عالی بود , ولی بدلیلی الکی رد میشدند . نمونش پسری بود که بعد شانزده بار آزمون دادن ,بالاخره قبول شد و خانم ها و آقا یون براش سوت بلبلی میزدن و کف و دست و...
اگرچه به هیچ وجه موافق نشستن پشت ماشین بدون گواهینامه نیستم , ولی به جرات میگم هشتاد درصد آدمهایی که امروز با من آزمون دادن , اینکار را انجام میدادن و ماشینشون یا داخل همون کوچه آزمون یا نزدیک اونجا پارک بود.کاش جای سخت گیری بی مورد و باعث و بانی اینطور قانون گریز شدن بقیه , یک فکر بهتر میکردیم , برای رانندگی بهتر و راههای سریعتر و مطمین تر !!