شب یلدا با تصمیم کبری خاله جان , قرار بر این شد که ما بریم اونجا !! درنتیجه ما هم آنچه از پیشواز شب یلداتوسط قوم مغول:)) باقی مانده بود و کیکی دستپخت اینجانب و غذایی دستپخت مادرجان , سر خر را کج کردیم به سمت خانه خاله جان !!
دست بر قضا از شبهایی نیز بود که هنچین ای زانوی ما همراهی نمیکرد و باز دست بر قضاتر تنها دختران جمع من بودم و آبجی کوچیکه و مامان و خاله جان و باقی ملت همه از جنس ذکور :)) حالا دلیل جملم را خودتون متوجه میشید!
خلاصش شب خیلی خوبی بود و خوش گذشت , تا رسیدیم به قسمت پایانی , یعنی جمع کردن سفره که من واقعا از اینکار بدم میاد و ترجیح میدهم در مقر فرماندهی مشغول جمع و جور کرن باشم تا دولا و راست شدن با زانویی که هرلحظه امکان خشک شدن و سفت شدن عضلات و حرکت به سختی ...
ما که نشسته کنار سفره , فرمان دستمال بیاورید تا سفره تمیز کنیم دادیم که مادرجان و خاله جان در حرکتی هماهنگ پس از خالی شدن سفره توسط عناصر ذکور خانواده و آبجی کوچیکه با هم گفتند تو برو تو آشپزخونه و مدیریت کن و مادر آرام فرمودن ظرفها را بشور و نزار عناصر ذکور بشویند!!!
خلاصش ما رفتیم داخل آشپزخانه ای که سگ داریه میزد و گربه میرقصید!! و دیدیم آبجی کوچیکه که سالی یکبار ظرف میشوید:)) ایستاده درحال بحث با عناصر ذکور که بروید بیرون من میشویم !!! درابتدا لبخندی ژکوند برلب رانده و سپس صدایی صاف کرده و فرمودیم شما با یک سینی چای آشپزخانه را لطفا ترک کنید .
حالا قبلش درحال پاره کردن تعارفات با آبجی کوچیکه و شستن ظرف بودنا !!! ولی تا ما فرمودیم ,بدون سینی چای عین چی دستها شسته شده و از آشپزخانه خارج شدند!!! یعنی تف به این شانس!! تف غلیظ !!! که یکی محض رضای خدا یک تعارف خشک و خالی نکرد !!! آبجی کوچیکه هم کلی بما خندید و ما تا یکساعت بعد مشغول رتق و فتق امور بودیم و خسته و کوفته آمدیم بیرون که سینی خالی چای را دستمان دادند و گفتند یک سینی چای هم بریز و بیا !!!
آنجا بود که تف عالم را برسر شانسمان ریختیم که ما اگر شانس داشتیم که اسممان شمسی جون بود نه...
و البته نکته حاصل از داستان اینکه !:
چه اشکالی دارد دریک مهمانی مردها ظرف بشویند و خانمها بنشینند و از مهمانی لذت ببرند !! آیا کتاب خدا غلط میشود؟!! چرا در فرهنگ ما چنین حرفی مساوی گستاخی و بی ادبی و دون از شان است ؟!! من واقعا با این مسیله مشکلی اساسی دارم :||
الهی بگردم
کاش همان سفره را پاک می کردم ققنوسکم
خدا نکنه عشقم
نزاشتن که بی تربیتا
خداروشکر تو فامیل ما این رسم باب شده که آقایون تو دورهمی ها گاهی اوقات این وظیفه خطیر رو به عهده بگیرند
خونه دایی بزرگم این قانون شده که وقتی همه دور هم جمع میشند منظورم بچه های خودشه ظرف شستن به نوبت وظیفه آقایونه یعنی هر هفته وظیفه یه داماد و یه پسره و هیچ خانمی تو آشپزخونه دیده نمیشه حتا وقتایی که ما هم مهمونشون میشیم هیچ کس اجازه نداره نوبت دیگری رو ضایع کنه
پسر مجرد ندارن دایی جانتون؟
آخی نازی !!!! هرکار کردی که از زیر کار در بری نشد که نشد
نزاشتن دیگه