دکترمان فرمودند بیا همین درمانگاه شهرتان تا تو را معاینه کنیم! خب بنده خواب صبحم را بسی بسیار دوست دارم و چون به تجربه میدانستم کله صبح رفتن چیزی جزاتلاف وقت نیست، ساعت نه تاکسی گرفته و همچون بانویی جنتلمن خود را به آنجا رسانده و بماند آنجا چقدر کهنسالانی از کشور همسایه را آ زار دادم از گرفتن صندلی تا مچاله شدن تا آنطرف صندلی که خدایی نکرده بما نخورند ( البته قابل ذکراست که جنس ذکور بودند) معاینه که تمام شد، من مطمینم در آن دنیا نیمی از کارکنان درمانگاه با چوب که نه بلکه با گرز آهنین بدنبالم مینمایند بخاطر عنایات خاصه که در دل نسبت به آنها داشتم
چون برای من دم از قیامت و رعایت نوبت میزدند و در انتها با سلام فلانی، عملا نوبتی درکار نبود
در انتها نیز چون تایم عمل را مشخص نکردیم و انقدردکترجان را گیج فرمودیم که آخر فرمودن وقتی با خودت به توافق رسیدی یک زنگ بمن بزن تا تایمم را خالی نگه دارم برات
که ما دراتاق چشم گردانده و بزرگوارانی را دیدیم که چنان بر ما مینگریستند چونان که قرار اعمال خاک بر سری با دکترجان گذاشته ایم
گفتیم شانس نداریم که، همیشه آش نخورده و دهن سوخته ماییم
چون در زمان کلاسهای رانندگی هم مربی ما که آقا بود یکبار که زمان دنده عقب رفتن بر سرمان فریاد کشید که دستت را بزار پشت صندلی من و دنده عقب برو ، تا ما چنین کردیم با آبجی کوچیکه با هم فریاد زدن چرا این چنین میکند؟ ما نیز هراسناک پای بر پدال ترمز کوبیده که ما غیراز دنده عقب والا هیچ نکردیم ! که باز با هم گفتن نگاه نکن. دارد تو را نگاه میکند و ما هاج و واج اطراف را مینگریستیم که چه کسی را میگویند!! که چون دیدند گیجمان کرده اند، گفتند بانویی کنار خیابان چون دیدند ما دست بر پشتی صندلی مربی خود گذاشته و دنده عقب میرویم، ایستاده و چنان خشمناک ما را نگریسته بودند که امکان هرلحظه حمله از سمت ایشان بسمت ما و کتک خوردن ما وجود داشته است !! بخاطر همین مربی فرمان حرکت و رفتن از آنجا را دادند
و چنین بود که ما فهمیدیم همیشه حکایتمان آش نخورده و...
....................
بود آیا که من را دراین ایام عزیز دعا کنید؟ اینروزها سخت محتاج دعایم، خسته شده ام از همه چیز، بریده ام. از خدا صبر برایم بطلبید و آرامش هر دو گوهر گمشده وجودم. پیشاپیش عیدشعبان را به همه دوستان تبریک میگویم
حالا با خودت کنار اومدی یانه ؟
اومدم , ولی تیلفون نزدم
سلام طناز من
خب اگه عمل نکنی پس چه کنی؟؟
لطفا مواظب خودت باش
کاش این بار آش رو بخوری و دهانت هم نسوزه ،بذار یه کم سرد بشه بعد بخور ،تنها تنهایی هم نخور،زنگ بزن من و خاتون هم بیاییم قطعا دهانت نمی سوزه.
طیبه آش (هم رشته و هم جو)خیلی دوس داره البته بدون سیرداغ پیازداغ
سلام عچقم

میخواستم بدون عمل ردش کنم که نشد
چشوم، تو نیز عزیزم
من آش فقط رشته دوس دارم با سیرداغ و کشک بسیار
عیدت مبارک ققنوس جان
, عیدت مبارک عزیزم
میگم ققنوس جان دلم برات تنگ شده بودا
خوب شد اومدی وبت یکم نوشتی
قربونت عزیزم
چیزی برا نوشتن نبود خو
اینقدری که استرس میگرفتم از مطب دکتر رفتن با خوندن این پست دوباره اومد سراغم. تحمل کردن خیلیاشون از محالاته.
بعد اینکه حالا شما راننده شدی بالاخره؟
پایین خطچین، ایشالا اون یا اونهایی که میخوای بهش برسی
منم به تور اون بعضیها خوردم , ب انگار که طلبکارن , برخورد بی نهایت بی ادبانه و...
نوچچچ , نتونستم روز امتحان ماشین را از چاله ای که خانم قبلی انداخته بود دربیارم , رد شدم
سپاس از محبتتون
عید خودتم پیشاپیش مبارک عزیزم
چشم ققنوس جان محتاج دعاییم ما هم اما چشم حتما
انشاالله که خدا برات خیر میخواد خواهری
فدات عزیزم