از وقتی قرار شد مامان برن دنبال آبجی کوچیکه برا تعلیم ، انداختن سفره افطار و کلا کارهاش با منه!!! منم که اصا اعصاب ندارم و بخصوص دم افطار تابلوی بمن نزدیک نشویدم:)) سفره را پهن میکنم و هرچی تو یخچال هست و نیست را وسط سفره میریزم تا بخورن و صدای هیچکی درنیاد:))و به طرز عجیبی بعد افطار خوابم میاد:))
سال قبل از اون اتفاقی که برای پسرهای ایرانی تو فرودگاه جده افتاد، ما مکه بودیم. هرچند همون وقت هم رفتار بدی داشتن و کم اذیت نمیکردن ، ولی اولین روز ماه مبارک را کنار خونه خدا افطار کردن لذتی داره که با وجود اینهمه سال گذشتن ازش ، هنوز زیر دندونمه . ما گروه یکی مونده به آخری بودیم که برای عمره اونجا بودیم و بعد فقط یک گروه و تمام . من که بخاطر عمل پام که اورژانسی یکروز قبل از سفر انجام داده بودم و دکتر گفته بود پات به هیچوجه آویزون نباشه و مدام بشور و پانسمان را عوض کن اوضاع خوبی نداشتم و درنهایت بخاطر یک بخیه ناقابل زیرپوستی که هنوزم میگم خدا خیر بده و سلامتی به دکترتوی مکه که با محبت نه با وحشی گری دکترهای مدینه که زخم پای عفونت کرده من را کاری که نکرد ، دعوامونم شد ، بده . نمیتونستم روزه بگیرم و باید کپسولهای قوی سرساعت میخوردم.نهایت دوتا روزه تو ده روز گرفتم:)))) و مشکلات دیگه ای که پیدا کردم ، بخاطر بیسوادی یک دکتر توی ایران و آمپولهایی که مجبور شدم بزنم و عوارضش حالا گریبانگیرمه ، کلا با هزارتا مشکل رفتم ، ولی هنوزم بگن بهترین سفرهایی که رفتی میگم اولبن عیدی که توی محرم نبود و پدر نبود و دلم نمیخواست کسی عید دیدنی بیاد و رفتیم کربلا و سال تحویل تو مرز بودیم . و سفر مکم با همه بیماریهام که بقدر یک بانک خون ، تو مکه و مدینه خون دادم و برگشتم:)))
طاعاتتون قبول ، دعا برای من فراموشتون نشه؛)
من هستم همیشه صابخونه جان
دوستای قدیمی با ارزشن ؛ نباید تنها بمونن که 
مرسی دوست قدیمی
مرسییییییییی ؛ طاعات و عباداتت قبول صابخونه
ع دم افطار تابلوی بمن نزدیک نشویدم
مرسی سپنتاجان، چه خوبه که تو هستی




من میگم
مراقب خودت باش
تو بشنو دوستت دارم ،
فدات بشم ، قربونت برم
محمدحسینـ ,سآریهـ