تو خونه ما کلا کسی حال سحری خوردن نداره جز من، که یک سنت پایدلر میمونه بر ام و معتقدم باید سحری بخوری:)
برای همینم پیگیرش فقط خودمم و خودم
هرسال تا سحر هرجوری بود خودمو بیدار نگه میداشتم و سحری درست میکردم ،ولی امسال نمیدونم چرا تا افطاری میخورم و فقط دلم خواب میخوادو بعد نماز خر و پفم هواس:))
قرار بود برنج را برای سحری من بپزم ، ساعتم را برای ۲ کوک کرده بودم و تخت خوابیدم به امید ساعت ۲ ،ولی ساعتم به هردلیلی زنگ نزد ، بخاطر باد کولر سردم شده بود از جام بلند شدم یک چیزی بکشم روم که چشمم خورد به ساعت که بلهههه ساعت ۳ بود!!!!از جا پریدم و قابلمه آب برنج را گذاشتم روی بزرگترین شعله گاز تا زودتر به جوش بیاد که نمیدونم چرا لجباز جوش نمیومد ، به بدبختی برنج را دم کردم و صدالبته دم نشده بخورد ملت روزه دار دادم:)) که داداشم هی میگفت هرکی این برنج را درست کرده توی کارنامه آشپزیش بهتره ثبت نکنه که فقط مایه آبروریزیه براش:))) از اونشببه بعدم که یکسره سحری خواب میمونم و دیر بیدار میشم:)))
سخته دیگه ؛ از خواب بیدار شی بری دنبال غذا
وای این چی بوده درست کردی 
واسه من که سحری خیلی ناجور و سخته
میگما ؛ اون برنجه چجوری شده بود ؟
ااا چرا؟!خیلی لذت بخشه ها
نمیدونی که چی شده بود ، خیس بود ، بعد داداشم میگفت چرا اینطوریه ، مامانم تو ماست مالی کار من گفتن روغنش زیاده بخور اذان را گفتن