مهمان داشتیم ، اونم با جمعیتی نسبتا بالا ، بقول مامان بحث مالی قضیه را بزاریم کنار ، بحث پذیراییش واقعا مشکله، اونم وقتی همه حس مهمون بودن دارن و ماشالا تکون نمیخورن و فقط از سر سفره ارد چایی دوم و سوم میدن و...
بمامان گفتم یکی هم دعوتمون نمیکنه ، مام طعم مهمون بودن را یکم بچشیم ، والا خسته شدم . از اول ماه رمضون غیر از یک شب ، تقریبا بساط ما همین بوده ، درسته دورهمی واقعا خوش می گذره ، ولی سختی خودشم داره که هی بزار و بردار و بشور و بساب و تازه تو این گرما با حجاب بشینی سر سفره و افطار کنی و حواست پی همه چیز باشه . واقعا حجاب توی گرما ستمه ، ولی چه میشه کرد .
من پدرم عاشق مهمان بودن ، از وقتی یادمه خونه ما همیشه پر مهمون بود و هیچوقت درش روی مهمان بسته نبود ، همین خصلت پدر باعث شده از همون موقع به این سمت چه خانواده پدری که از راه دور میان و میگن باوجود فامیلهای دیگه تو این شهر ، فقط خونه شما حس راحتی داریم و چه خانواده مادری که کافیه دلشون هوس مهمونی رفتن بکنه و کافیه یک تلفن بزنن ، سرازیر سمت خونه ما میشن ، فقط مشکل اینجاست که من نمیدونم چرا ما شامل این مثل نمیشیم که "هر رفتی ، یک آمدی داره" فقط قسمت آمدش نصیب ماست!!!واقعا خسته ام از مهمون بازی که ما فقط در نقش میزبانیم ، سالی یکبارم از دست کسی در بره مهمون بشیم ، مامان نمیزارن من خانم بشم و بشینم ، تا سینی چایی هم تو دست منه . و بدین ترتیب من اصلا مهمونی خونگی دوس ندارم ، من را دعوت میکنید فقط بیرون که صاحبخونه هم به زحمت نیفته:)))
ع
نظر اکثرشون اشتباهه
ولی من جزئ استثناهام 
مگه خودت بگی

نه
کار خودم سخت تره
همه آقایون این نظر را دارن



ع من خودمم پذیرایی میکنما
بازم کار خانما سخت تر تره:))))
همه رو دعوت کردید جز منا
ولی با وجود سختی پذیرایی ؛ بازم خیلی خوبه مهمونی یا افطار دادن
دیدی تو از لیست جا افتادی
خب معلومه تو توی دسته آقایونی ، بایدم خوش بگذره