من عاشق مسافرتم ، اصلا توی سفر روحم جلا پیدا میکنه و آرامش عمیق روحی بهم دست میده . برای عید فطر نیت داشتیم بریم جای خنک ، چون خیلی هوا گرمه ، خواهرم اینا که زده بودن زودتر رفته بودن شمال ، گفتن بیایید که هوا اینقدر خنکه ما شب با لحاف میخوابیم . ما هم به اعتماد اونا روز قبل از عید تو یک جاده خوب رفتیم شمال ، چشمتون روز بد نبینه ، گرم و شرجی که بود که هیچی ، مورچه های بالدار حمله کردن و اوضاع خرابتر شد ، اصلا یکوضعی شد ، ما که تا روز آخر برگشتمون پختیم، قشنگ کبابی برگشتیم . تنها شانسمون این بود که جایی که بودیم نزدیک جنگل بود و خیلی صفا داشت منظره روبرومون .
اما داداشم گفت ، من صدسال دیگه که تابستون سمت شمال بیام :))ولی خداییش همه دستهاش سوخته ، صورتشم سوخته؛) من که از کرم زدن به صورت خوشم نمیاد یکسره درحال کرم زدن بودم ، با اینحال پوست صورتم کنده شد تو اون آفتاب و گرما ، درهرصورت جای شما خالی ، خوب بود.امیدوارم به شما هم تعطیلات خوش گذشته باشه و عیدتون با تاخیر مبارک
تبریز میرم احتمالا
شایدم ارومیه
من عاشق هر دوتاشم، جای منم خالی کن:))
بلی ؛ جای دیگه میرم ؛ شمال نمیرم
آورین ،خنک جایی چون تبریز ، اردبیل و شهرکرد برو
من هیچ جا نرفتم
هفته بعد که خلوته ؛ میرم