تولد دل انگیزم مبارک

 فردا تولد من به قمری هستش , رفتیم بیرون کلی خودم برای خودم دست زدم و آهنگ تولدت مبارک خوندم و آخر با خرید کیکی به ظاهر زیبا که طعمش به لعنت خدا نمی ارزید اومدم خونه , هیچوقت غروب جمعه آرومی نداشتم. دقیقا نماز که خوندم دیدم صدای دعوا میاد!!!بله آبجی کوچیکه بود که شام فست فودی میخواست و مادر که عصبانی که فکر اضافه وزن خودت و بقیه باش و...

معمولا دراین گونه موارد یک گوشه میشینم  و نگاه میکنم چون ناخودآگاه لنگ من وسط دعوا هست و من اونوسط یکربط بی ربطی پیدا میشه که باشم. همینم شد , خواهرم عصبانی میگفت هرچی میخواد براش میخرید کیک خریدید به فکر اضافه وزن نبودید ولی ....من بچتون نیستم و این بچتونه , صدالبته که من را میفرمودن ...

خوب حقیقت اینه که همیشه خنگترین و وابسته ترین و ضعیف ترین عضو خونواده معمولا بیشتر مورد توجه قرار میگیره و من دقیقا مورد مذکور هستم!!ولی نمیدونم چرا تا هرکسی تو خونواده خواسته اش عملی نمیشه و حرفش خونده نمیشه , من مقصر شناخته میشم و اسم من وسط میاد !!! اینم از غروب جمعه و تولد دل انگیز من!

نظرات 3 + ارسال نظر
Sepanta2010@gmail.com شنبه 31 تیر 1396 ساعت 01:16

چرا هست مدارکش , قبض هتل اینا هنوز هست میفرستم برات جات خالی ؛ خیلی خوب بود

خوشحالم که بهت خوش گذشته , دوستان بجای ما

Sepanta2010@gmail.com پنج‌شنبه 29 تیر 1396 ساعت 00:14

سلاااااام صابخونه سفر بودم چند روز اسناد و مدارکشم موجوده هنوز

اواا سلام ملیکم , همیشه به سفر , کو ؟اسناد لاموجوده ها:)) خوش گذشت؟

Sepanta2010@gmail.com یکشنبه 25 تیر 1396 ساعت 01:30

ع تولد بوده اینجا تولدن مبارک صابخونه جان برات آرزوی شادی و سلامتی و موفقیت در همه امور رو دارم

سلام سپنتاجان , مرسی رفیقمیگم کجا بودی؟غیبتت را موجه کن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.