آبجی خانم مرخص شد , هرچند حالش خوب نیست و بخاطر ضعف استراحته , ولی باعث شادی منه , نبودنش تو بیماستان و اومدنش به خونه , به همین مناسبت یک لاک قرمز جیغ زدم به ناخنهام و خودم کلی دلم شاد شد :)))بعد امروز دیگه ما تو این مدت خونه را خالی کرده بودیم با مامان رفتیم خرید تا درستش کنیم. تو فروشگاه اومدم فیش را از آقاهه گرفتم و از اونجایی که من یک خانم نسبتا محجبه هستم (بقول خواهرم میگه گاهی آ. ن تو میشی:))) آقاهه چشمش خورد به لاک ناخنم , هی بمن نگاه کرد و هی به ناخنم , و من هنوز از یادآوری نگاهش دارم میخندم . خوب چه گناهی دارم من !!! برای شادی دل خودم ناخنمو رنگی کردم , مردم یکم باید چشمهاشون را جمع کنند , گناه من نیست رنگ لاکم قرمز جیغ بود:))) تازه محجبه بودن دلیلی برای انجام ندادن برخی کارها نیست , مثل یک خانم خیلی پیر که دوست مامانمه و مادر دوتا شهیده , ولی خودش میگه با اینکه چشمهام درست نمیبینه , ولی همیشه آرایشم سرجاشه , تا یک جوون من را میبینه نگه اه این چقدر زشته و... اینجوری جلب من بشه و منم باهاش حرف بزنم و راهنماییش کنم . اینقدرم خوش زبونه که خدا میدونه , تو هر ده تا کلمه اش , شش تاش قربون صدقت میره , وقتی نصیحت میکنه اصلا حس بدی نداری چون گزینش کلماتش عالیه و با بهترین کلمات , منظورش را بیان میکنه .من که دوسش دارم.
خدا رو شکر که خواهر جون ترخیص شدن
ایشالا به سرعت صحت و سلامتی براشون حاصل بشه 

ممنونم سپنتاجان , ایشالا