غارنخجیر

    امروز خواهرک با همسرجانش زدن بیرون و ما هم زدبم به جاده , رفتیم غار نخجیر . میدونستم مبخواهیم بریم یکجایی روستایی , ولی خدایی فکر غار را نکرده بودم:)) هرچی با خودم کلنجار رفتم تا کتونی بپوشم , چون  بخاطر گرمای هوا شلوار پارچه ای پوشیده بودم , دیدم تیپم خراب میشه و دلم نیومد و درنهایت کفش پاشنه دار پوشیدم و حالا با افتخار کامل میگم نخستین غارنورد با کفش پاشنه بلندم که همه آروم میرفتن تا به عمق سکوت زمین برسن , که یکمرتبه من میگفتم تق تق و عمق سکوت شکسته میشد:))) کرم هم خودتون دارین:)))  تازه یکی دستم را گرفته بود تا لیز نخورم:))  نزدیک به دویست و خورده ای پله و ۱۲۰۰ متر رفتم , دستکم میگم ارزش یکبار رفتن را داره , حتما برید و ببینید . هرچند بلیطش واقعا گرونه , ولی برای یکبار خوبه که ببینید .جزو غارهای زندست و سنگهای آهکیش خیلی خوشگله . 

تازه کف زمین چون برخی جاها خیس بود من را یاد یک خاطره انداخت و کلی خندیدم . من یک دوست از دبیرستان دارم که خیلی اهل های کلاس هست و توی هرچیزی اول نگاه میکنه ببینه به کلاسش میخوره یا نه !!!

دانشگاه ما با هم فرق میکرد , اون دانشگاه تهران میخوندو یکبار که اردوی کوهنوردی داشتن بمن گفت تو هم بیا بریم , منم شادان دنبالش بدو بدو رفتم , خودش کتونی پوشیده بود که کناره هاش هم دوخت خورده بود و من کتونیم کناره هاش چسب بود , خوب اون دهمین سفرش بود و من اولین سفرم و کاملا بی تجربه! فکر کنید ۴۰ تا دختر بودیم با یک استاد حقوق مرد که کلا زیادی ریلکس بود و کاری به کار هیچکسی نداشت . از جاهایی که ما را میبرد واقعا زیبا بود ولی همش از توی آب بود و بالطبع چسب کفش کم کمک خودش را رها میکنه و بله , یکی از کفشهای من اول دهن باز کرد و کم کم رویه کفش اصلا نبود و با پلاستیک بستیمش به کف کفش تا توی پام بمونه . من اینقدر خندیده بودم که کمرم صاف نمیشد و رفیقم گریه میکرد و میگفت من حتی نمیفهمم تو به چی میخندی؟!تو الان باید گریه کنی و من بخندم , ولی اوضاع برعکسه !! تازه برگشتیم شهر دخترا استاد را مجبورکردن ببره رستوران و به خرج خودش شام بده و من با اون وضعیت جلوی ملت تو رستوران جولون هم میدادم . ولی جزو به یادماندنی ترین خاطراتمه که هنوزم که هنوزه یادش که میوفتم فقط میخندم . البته خانواده متفق القولند که عقل ندارم که جایی که همه گریه میکنند , من دارم میخندم:)))شما چی فکر می کنید؟

نظرات 2 + ارسال نظر
Sepanta2010@gmail.com سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 02:08

باشه ؛ حتما با کفش و لباس راحت و مناسب میرم آسمون شبش خیلی عالیه اینجور که شنیدم

جای منم خالی کن:)))

Sepanta2010@gmail.com یکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت 02:58

اون کتونی بیچاره که شهیده شده بوده توی اون سفر این غار رو خیلی دلم میخواد برم ببینم ؛ یکی 2 ساله شندییم اسمشو ؛ غیر از زیبایی خود غار درباره آسمون شب اون روستا هم خیلی شنیدم که آسمون شبش فوق العاده دیدنیه یه زمانی فرصت جور بشه حتما میرم

حتما برو ببینش , ولی با کفش مناسب چون کفشهات کثیف بشن یا شلوارت پاکذشدنش راحت نیست
والا روستا و آسمونش را ندیدم , چون ما ۳ ظهر رسیدیم تو اوج گرما رفتیم غارگردی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.