کاش کمی آدم باشیم!!!

یک وبلاگ نویس هست که من صفحش را دوست دارم و البته در کمال پررویی , کاملا خاموش میخونم:)) یکی دوتا پست نوشته بود , درباب مسیله مردسالاری و زحمتی که کشیده بود توی یک خانواده مرد سالار تا به جایگاه اصلی خودش برسه . خوب خانواده من هیچوقت مردسالار نبودن و طبیعتا درک چندانی از متنش ندارم .توی خونواده مادری مادرم  , پدربزرگم معتقد بودن باید به دختر علنی محبت کرد , برای همین دختراشون تا دختر خونه بابا بودن جاشون روی پای پدرشون بوده و موهایی که شونه میشده و چهل گیس بافته میشده .اما در مورد پسرها شیوشون سخت تر بوده و معتقد بودن , پسر چون باید بشه مرد زندگی , زیرپوستی باید محبت ببینه و نه علنی , تا مرد باربیاد و آماده سختی تو زندگی باشه . 

از اونطرف پدربزرگ پدریمم که قبلا نوشتم , دخترهاش زود به خانه همسر میرفتن و فرصتی برای دختری کردن نداشتن . اما همشون میگفتن که پدرشون تو همون سالهای اندک هم هواسش به دخترا بوده و اما مادربزرگم شدید پسری بوده و جونش وصل پسراش بخصوص ته تغاریش که پدر من بوده و همه باید در خدمتش میبودن و کی جرات داشته بهش بگه بالای چشمت ابروست!!! حتی سالهای بعد مادربزرگم خواهرا و برادرا همونطور رفتار کرده بودن و نفسشون به نفس ته تغاری خونشون وصل بود.

اما پدر خودمم , بابت تولد هر دختری کل بیمارستان را شیرینی داده بود و مبلغ های هنگفت به هرکسی که مژده تولد دخترش را بهش میداد و خاله ها که بهش تبریک میگفتن و جونش بند جون دخترهاش بود,نه که پسراش را دوس نداشته باشه ها نه  , فقط مثل پدرخانمش معتقدبود, دختر باید همه جوره از محبت پدر سیراب باشه تا دست و دلش جای دیگه نلرزه , این عقیده پدرم بود و برای همین ما همه پنهونی های خودمون را با پدرمون داشتیم و بسته به چیزی که مورد علاقمون بود , البته مثلا مامان خبر نداشتن و درواقع میدونستن  , کیفهای یواشکی خودمون را با پدر داشتیم . 

خوب قرار نیست همه مثل هم باشن و من دوستانی داشتم که خونشون مردسالار بود , اما این خانم وبلاگ نویس نوشت اینهمه سختی کشیده تا بخواستش رسبده و اونوقت یک آدم عقده ای براش یک کامنت پر از عقده های روحی نوشته بود , چیزی که زیاد توی فضای مجازی اینروزها دیده میشه و صدهزارمرتبه شکر که بمن هنوز نرسیده , ولی واقعا چرا؟!! چی بهمون میدن با توهین به دیگران؟؟ چرا طاقت خوشی های بقیه را نداریم و سعی میکنیم با توهین به بقیه شخصیت نداشته و حسادتمون را نشون بدیم؟؟ کدوم یکی از ما از حقیقت زندگی اون یکی و مشکلاتش خبر داره؟؟ ما فقط پوسته ظاهر زندگی بقیه را میبینیم و از تلخی های زندگی و سختی هاش خبر نداریم . کاش به جای اینهمه حسادت و خباثت کمی آدم بودن را یاد بگیریم. 

نظرات 4 + ارسال نظر
Sepanta2010@gmail.com دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 00:00

Sepanta2010@gmail.com شنبه 25 شهریور 1396 ساعت 22:48

ع اون کامنت اول که گذاشته بودم اشتباه تایپی داشت ( چشمم روشن ؛ به شکل خانومش وبلاگ مرد سالارانه رو میخونی )

: خنده: خونده نمیشد که

Sepanta شنبه 25 شهریور 1396 ساعت 00:41

ع منم اشتباه تایپی داشتم (به شکل خاموش ) منظورم بود
پست گذاشته بودی که , کجان !!!

باورت میشه سه بار خوندم و نگرفتم منظورت را

Sepanta2010@gmail.com چهارشنبه 22 شهریور 1396 ساعت 02:27

چشمم روشن ؛ به شکل خانومش وبلاگ مرد سالارانه رو میخونی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.