فامیلهای مادریم تقریبا همشون بازاری و پولدار هستند . دیروز خونه پسردایی مامانم روضه بود و منم رفتم برای عوض کردن حال و هوام و دیدن آپارتمان بزرگ و شیکشون که مبگفتن خیلی دیدنیه , چون تازه ساز بود و جدید عوضش کردن . خانمی که میخوند چون بین یک مشت خانمی که بیشتر شبیه بود به اینکه مجلس عروسی اومدن تا روضه , برای درآوردن اشک این خانمها چون کار سختی درپیش داشت , بنده خدا افتاد به داستان سرایی:)) منم که کلا مجوز گریه ندارم و نقش شنونده را کلا بازی میکنم.
گفت حضرت رقیه جلوی خرابه های شام , با دختربچه های شامی بازی میکردن , بعد باباهای اونا میومدن ببرنشون خونه و ایشون میرفتن پیش حضرت زینب که عمه جان اینطوری شد :||
یعنی من موندم در ساخت این داستان به زمان واقعه هم فکر فرموده بودن یا نه؟! من حتی زمان خودم هم که با زمان حضرت رقیه یکذره هم برابری نمیکنه بخاطر ندارم ، پدری جلو در مدرسه حتی به دنبال بچش میومد؟! تا جایی که یادمه اگر مادری وقت داشت میومد ، وگرنه بقیه ای مثل من ، سرمبارک را زیر مینداختن و خودشون تا خونه میرفتن که این رفتن هم زمان داشت و یک پنج دقیقه وسطاش بیشتر طول میکشید کتک رو شاخش بود !!!!! بعد زمان حضرت رقیه پدرها میرفتن جلو خرابه دنبال بچه هاشون !!!!!!!! تازه چی ؟! اونم خرابه های شام بچه ها میرفتن با حضرت رقیه بازی کنن !!
مورد بعدی گفتن میبرن حضرت رقیه را غسل بدن , زن غساله میگه این بچه مریض بوده؟چرا کبوده؟ :||ینی میخواستم بپرسم واقعا یکمم رو داستانهاتون فکر کردین خانم؟! گریه درآوردن آخه به چه قیمتی؟! بر فرض که چنین زنی بوده ، مگه کسی هم بوده توی اون شهر که ورود اسرا را ندیده باشه و یا داستان اون قیام و نشنیده باشه>؟! آخه جالب ترش این بود که خانم عنوان کردن بین ما مسلمان ها رسمه کسی که از دنیا میره را غسل میدیم ! یعنی کسی بود تو اون مجلس این را ندونه؟! یک مجلس خصوصی که همه ادعای دینداری را دست کم داشتند !
نمیدونم داریم به کجا میریم ، ولی تو این مدت هرکجا وارد مجلس روضه شدم ، خانمی که میخونده ، چون مثل بعضی آقایون مداح چون نمیتونسته از ترانه ها استفاده کنه درجهت خوندن ، از قوه تخیلش بهره کافی را برده برای داستان سرایی ! اگر مردم اشک نمیریزن اینقدر مهم نیست که ما شان اهلبیت را داریم با داستان پردازیمون گاها در حد حتی کمتر از یک آدم عامی میاریم پایین ، تا صرفا اشکی دربیاریم و همه بگن به به چه خانم خوبی بود ، برای مجلس بعدیم دعوتش کنم ! یکم مطالعه کنیم و با مطالعه اماممون و خانوادشون را به بقیه معرفی بکنیم ، نه با تخیلات واهی خودمون ! شما را به خدا یکم تغییر شیوه بدین ! دست کم یک مقتل بخونین ، بعد ادعایی سر بدین !
فقط یکجا را دوس داشتم و بدلم نشست ، چون نشان از مطالعه صحیح اون آدم میداد. شب تاسوعا توی یک مسجد خیلی زیبا و تمیز توی شهرمون اون آقای روحانی که با ذکر منبع و معرفی منبعش حرف زد ، واقعا صحبتهاش به دل می نشست . دنبال گریه درآوردن نبود ، دنبال معرفی صحیح بود . من تنها مجلسی که ازش بهره بردم و به نظرم خوب بود همون بود و بس . بقیشون را همه را رد می کنم و قبولشون ندارم.البته هر آدمی نظر خودش را داره !
قول داده بودم مورد آخر را بنویسم که به علت کهولت سن فراموشم شد:)