چه خبر!

توی دو تا مراسم هست که به نظرم حرف و حدیث ازش زیاد بیرون میره , یکیش عروسی هست و بعدیش عزا !!

من از رفتن به مجلس ختم فراریم , بخصوص اگر مجلس ختم یک پدر باشه , که بقدری بهم میریزم که تا چند روز بقولی آدم نیستم . برای ختم پسر عمم مسجدی که گرفتن نزدیک خونمون بود , هرجی میتونستم زورمو زدم که نرم ,ولی فایده نداشت .رفتم و چون کنار مامان اینها جا نبود , یک گوشه راحت نشستم . از اونحایی که بهتون قبلا هم گفتم فامیل بزرگی دارم , تقریبا سه چهارم مسجد فامیلی بودن که اصلا نمیشناختم و تازه وقتی نشسنم ,از بین حرفهاشون فهمیدم که قاطی فامیل پدری نشستم .

خب اگر کسی مثل من بی اعصاب هست و نمیتونه اینطور مراسم  ها را تحمل کنه , فکر نمیکنم مشکلی باشه با گوشیش مشغول باشه , هرچند خودم اینکار را اصلا نکردم , ولی خندیدن اونم با صدای نیمه بلند , وقتی یکسری عزادار هستن را اصلا صحیح نمیدونم . اتفاقی که افتاد و دوتا دختر خانم های بغل دست من که با صدایی نیمه بلند مدام از خنده غش میکردن و برای من تداعی کننده خاطره بدی بودند. یادمه پدر فوت کرده بودند و ما عزادار و من هنوز مبهوت و باور نداشتم و حتی بمادر میگفتم پدر توی اتاقه ,اینها چی میگن , نوه عمه ام که تازه  یکماه بود که ازدواج کرده بود با یک مانتوی قرمز آتشین و یک روسری قرمز و آرایش قرمز , انگار که به مجلس عروسی وارد میشه , وارد مجلس شد و... دلم خیلی از دیدنش شکست .مجبور نبود بیاد که به این شکل اومد , البته که بعدا پاسخ این حرکت احمقانش را هرچند راضی نبودم , ولی داد. اما حرف من اینه , ما عزادار نیستیم ,درست .ولی به حرمت اون عزادار صاحب مجلس خنده هامون  و شادیمون را نگه داریم و بیرون از اون مجلس هرچقدر دلمون خواست بیرون بریزیمش , اما اینو بفهمیم اون کسی که عزاداره الان دلشکستس و از سوزوندن دل شکسته باید دوری کرد که امان از یک آهش .

دیگه از حواشی مجلس این بود که چون منطقه دوری نشسته بودم , با اونهایی که میشناختم هم سلام و احوال نکردم تا آخر مجلس :)) آخر مجلس از اونجایی که از روبوسی  بشدت بدم میاد , فقط دست دادم با همه و مثل جوجه دور از مادر یک لحظه توسط عروس پسرعمم گیرافتادم که یکمرتبه یکسری خانم هی با دقت نگاهم کردن و آخر سر هم گفتن نسبت شما با متوفی چیه؟ که گفتم .معلوم شد اینها دختر خواهرشوهر اون یکی عمم هستن که میشن نوه عمه های پدری من !!  خلاصش که توسط پونزده نفر دیگه اینهمه پنهان شده بودم, کشف شدم.

قبلا هم گفتو آدم فامیل مداری نیستم ,چون هیچ خیری تو زندگی من نداشتن , فقط موقع اجتماعاتی این شکلی میتونی مطمین باشی ,مسجد یک لحظه خالی نمیشه  والبته اکثرشون آدمهایی هستن که حتی ادای همدردی هم درنمیارن  , چه برسه به عزادار بودن . بقول یکی از دوستان که بهم گفت تو فامیلی به این بزرگی داری  , بدردت هم خورن؟ بهش گفتم  یک فامیل بزرگ بی مصرف ,,  دریغ از یک مثقال فایده که وقتی که باهاشون کار داری ,بدردت بخوره !! اما کافیه تو این شهر خدایی نکرده یک قدمت را حساب نکرده و غلط برداری !!میتونی بسرعت برق مطمین باشی که تنها کسی که  تو کل فامیل و حتی شهر خبر نداره , خواجه حافظ شیرازیه !! اینم  خوبی فامیل بزرگ داشتنه !!

پ. ن.: اون دخترعمه و عروس عمه و...که گفتم , برای پسرعمه متوفی من نبودن , من نزدیک به چهل تا پسر عمه و دخترعمه زنده دارم و تقریبا نصف این تعداد مرده !!

صلوات بفرستید و از هرلحظه زنده بودنتون , نهایت استفاده را بکنید.دنیا یک آهه و یک دم !

 

نظرات 2 + ارسال نظر
Sepanta2010@gmail.com یکشنبه 5 آذر 1396 ساعت 01:33

آره ؛ سفید ، سرمه ای ...... ولی نه اون رنگای تا اون حد شاد

دقیقا

Sepanta2010@gmail.com شنبه 4 آذر 1396 ساعت 03:13

منم هیچ وقت توی مجالس ختم و ترحیم راحت نبودم و نیستم در مورد اون نوه عمت که با اون سر و وضع اومده بود مراسم ختم پدر خدا بیامرزت .... به نظر من که قطعا کار اشتباهیه ؛ حتی نیومدنش میتونست بهتر باشه تا با اون وضعی که گفتی . البته من هیچوقت روی پوشیدن رنگ مشکی برای این مجالس تاکیدی ندارم . ولی دیگه نه با لباس و آرایش سرتاپا قرمز بری مجلس ختم

منم نمیگم مشکی , ولی رنگهای شاد مثل قرمز و صورتی و زرد و... مناسب شادی هست . دستکم آدم مشکی هم نمیپوشه یا پوست نداره , سفید که میشه پوشید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.