من و ماجراهای رارندگی !!

یادتونه گفتم  یک مربی خانم گرفتم برای رانندگی !!! 

خب شکر خدا ساعتهامون به هم نخورد و با کمال میل مربی من مرد شد :))) البته میگم شکر خدا چون مربیم دست کم هیچی نداره , اخلاق داره , اگر چشم نخوره , چون دو جلسه هستش که من بدعصبانیش میکنم و دیروز نزدیک بود من را بصورت کامل بزنه , در این حد عصبانی شد :)) منم که در همه ماجراها بی تقصیر :\\

نمونش بمن گفت ماشین را سر کوچه پارک کن ! منم اومدم پارک کنم , حواسم به ماشین بغلی بود رد بشه و ماشین جلویی که بهش نخورم و کوچه هم تنگ بود , در نتیجه تیر چراغ برق را ندیدم و بومممم :)) نه خدایی شما از من تقصیری می بینید دراین اتفاق !!! خب اونوقت سر من دادی کشید که منی که گلاب به روتون تو هرجلسه از شدت استرس , یک ربع بعد نشستن , موال لازمم , کلا باید میرفتم حموم آبکشی :))

یا منو برد تو ترافیکهای غروب یک خیابون وحشتناک تو شهرمون , که همه از اونجا فرارین , چون سانت سانت باید حرکت کنی , میدون هم هست , ماشین از همه سمت میاد , یعنی یک شیر تو شیریه , یعنی تا من این تکه را رد کنم , قلبم , واقعا تو حلقم گومپ گومپ میکرد , اصا یکوضعی , مدام  سر من داد میکشید کلاچ بگیر , گاز را ول کن , ترمز را بگیر , چرا ماشین را خاموش میکنی !!! آقا بمنم فکر کن , اینجام جاست من را آوردی !! من که سکته کردم تا ردش کنم !! حالا من یک سوال دارم از رانندگان محترم , همه از اول راننده بودین ؟! که هی بوق و چراغ میزنین !! بابا یکم صبور باشید , والا بخدا به آدم استرس میدین , گاز و ترمز و همه چیز اون پایین قاطی میشه و فاجعه میشه !!! یا اونایی که تابلو به اون بزرگی آموزشگاه را میبینید , بعد میپرید جلو ماشین که از خیابون رد بشید , جون خودتون مهم نیست به جهنم , به من بیچاره هم فکر کنید که از ترس میخوام پیاده شم و یک کتک سیر بزنم شما را , بی انصافا :||

 دیروز به خواهرم میگم , روز قیامت فیلم منو بزارن ,  راننده همه اون ماشینهایی که بدون راهنما پیچیدن جلوی من , یا حتی چند مورد داشتیم که یکمرتبه و بی دلیل سرعتشون را جلوی من کم میکردن و بعد از کنارم رد میشدن و قهقهه میزدن , یا بی هوا از فرعی میومدن تو اصلی ,و صبر نمیکردن ما رد بشیم یا بی توجه و بدون راهنما میپیچیدن که برن پارک و یا توی اون فرعی و...همشون با چوب دنبال من میکنند , بخاطر تمام بوقققققققق هایی که تو دلم بهشون گفتن و من فقط خودم دنبال یکی میکنم اونم مربی منه که احتمالا به همون حجم تو دلش بمن بوقققق گفته :))) 

 بخواهرم گفتم تا جلسه آخر یا من مربی را خل کردم , یا اون منو :)) خواهرم میگه مورد اول صحیح تره:)))

بخواهرم میگم دو نفر از تموم شدن کلاسهای من خوشحال میشن , یکی این مربیم , یکی هم استاد اون کلاسم , از بس که اونم توی کلاس زحر کش میکنم بنده خدا را :)))

..........................

دوستان تهرانی حالتون خوبه ؟

نظرات 4 + ارسال نظر
Sepanta2010@gmail.com چهارشنبه 27 دی 1396 ساعت 02:27

هنوزم تمومش نکردیا

نه دیگه , فعلا رهاش کردم

Sepanta2010@gmail.com یکشنبه 17 دی 1396 ساعت 01:37

خوب اینقد فکرشو میکنی ؛ همچین خوابایی میبینی دیگه کاش فکر نکنی بهش ؛ راحت تر از چیزیه که داری فکرشو میکنی ؛ رانندگی فقط و فقط ( دقته ) همین و بس
ع مرسییییی این چند روز که مهرشهر نبودم , خدا رو شکر دیگه خبری نشد

والا , امروز شهرما خیلی سرد بود , ولی من از شدت استرسم , انگار زیر دوش آز بودم , عرق از سر و روم چکه میکرد , اصا از خجالتم به مربیم نگاهم نکردم
خدا را شکر

Sepanta2010@gmail.com جمعه 1 دی 1396 ساعت 15:34

من که حالم خوبه , مرسیییییییییییی به ما نزدیکتر بود تا تهران ؛ اینجا تو مهرشهر خیلی شدید بود .
یه کم پی این رانندگی رو بگیر زودتر تمومش کن ؛ سعی کن پشت فرمون کمتر استرس داشته باشی ؛ استرس و نگرانی هم دوره آموزشیت رو طولانی تر میکنه هم خودت اذیت میشی بخاطر بد اخلاقی مربیا

خدا را شکر که خوبی رفیق
من تهران و کرج را کلا یکی گرفتم
من میخوام پی بگیرم , ولی مربیم یک مدته خانمش مریض شده و نمیتونه بیاد کلاس برای همین هی مثل کش تنبان کش میاد :خنده :
دست خودم نیست استرسم , اینقدر که شبها هم خواب میبینم تنها پشت فرمونم و یا آدمها را میکشم و یا میکوبم به در و دیوار :||
بمامانم میگم کم کم دارم پشیمون میشم از رارندگی :))

رضا پنج‌شنبه 30 آذر 1396 ساعت 14:58

حس هستی

برای آدمی تنھا چیزی که احساس حیات و حسِّ ھستی پدید می آورد محبوبیّت است . ھمه کسانی که

روی به خودکشی ھا و مخدرات می کنند این حس را از دست داده و دیگر در دل کسی محبوب نیستند .

آنچه که ھویّت فردی نامیده می شود برخاسته از محبوبیّت است . کسی که لایق محبوب یک نفر نیست

چیزی نیست و بودن را در خود در نمی یابد و احساس نابودی و ھیچی می کند . این وضعیت در زنان

بصورت ھرزه گیھا و در مردان بصورت بزھکاریھا خودنمائی می کند . بنابراین ھر آنچه که تحت عنوان بی

ھویتی و تبھکاری و مفاسد اخلاقی وھرج و مرج در جامعه ای خودنمائی می کند حاصل فقدان محبت

است .

« من ھستم چون محبوب ھستم »: این تنھا تعریف از ھستی انسان و لایق انسان است که حقیقت

ھستی انسانی را بیان می کند . آنکه محبوب دلی نیست اصلاً نیست و برای جلب محبوبیت لااقل در نزد

یک نفر دست بھر کاری می زند حتّی روسپی گری و یا جنایت .

آنکه محبوب است ھست و آنکه ھست نیازی به اثبات خویشتن ندارد . زیرا ھمه تلاشھای مذبوحانه

بشری در جھت اثبات ھستی خویش است .

ھمه دروغھا ، فریب ھا ، جنونھا ، جنایت ھا ، اعتیاد ھا و مفاسد اخلاقی و اقتصادی و سیاسی معلول

فقدان محبت است .

ھمه ما نیازمند کسی ھستیم که ما را برای خودمان دوست بدارد در ھر وضعیتی .

کسی ھم ھست که از ارادۀ به محبوبیت بی نیاز باشد و خود مظھر دوست داشتن و عشق ورزیدن به

دیگران باشد ؟ حتی خداوند ھم مخلوقاتش را آفریده تا او را دوست بدارند و بپرستند و در غیر اینصورت

عذابشان می کند . آنکه ما را برای خودمان دوست بدارد و توقع محبت ھم نداشته باشد امام است .



از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 189

سپاسگذارم بابت متن زیبایی که گذاشتید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.