یادتونه ما تو ابتدایی تو کتاب فارسی چقدر داستانهای آموزنده میخوندیم , درحالیکه امروز به لعنت خدا نمی ارزه . چون هیچ نکته آموزنده برای سرعقل آوردن یک مشت بچه که همینجوری هم سرشون زیادی تو هرچیزی هست نداره . یادتونه یک داستان بود که براساس ضرب المثل "لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود" نوشته شده بود !! خوب این حکایت منه , دربسیاری از مواقع !!
خانم همکلاسیم چند جلسه نیومد , منم از یکی دیگه پرسیدم چرا نمیاد , اونم حدسیات خودش را غالب من کرد , من باب اینکه خبر داره !! و منم وقتی یکبار تنها شاگرداستاد بودم , کردم تو حلق استاد که پرسید چرا خانم فلانی نمیاد ,و صدالبته که اضافه کردم شنیدم و اطلاعی از خودشون ندارم !!
قبل از باز کردن بحث هم بگم که استاد من اصف..هانی هستن و من سراین مسیله کم اذیت نکردم و هربار متلکی نثار استاد فرمودم:)) اینبار استاد صرفا جهت گرفتن انتقام !! خانمه را که دید گفت خانم ققنوس ,... حالا خوب بود قبلش خودم بخانمه گفته بودم که چنین شنیدم , ولی خطا کردم و نگفتم که قورباغه دهن گشادی نیز بودم و خلاصه که استاد فرمودن , من از خانمه عذرخواهی کردم و گفتم که من خطا کردم . خانمه هم با بزرگواری گفت , شما شنیدین , از خودتون نگفتید مشکلی نداره , که البته من مطمینم این قصه سر دراز پیدا میکنه و من از اونروز تاالان هزار بار خودم را لعن کردم بابت دهن گشادی خودم و نگفتن یک کلمه که اطلاعی ندارم :// و البت که استاد وارد کلاس شدن و بمزاح فرمودن خانمها دعوا نکنید و بیایید کلاس که من هم از شدت عصبانیت , خودداری نکردم و زدم تو پراستاد و گفتم شما دنبال دعوا نبودین , عنوان هم نمیکردین ,و کلا استاد هنگ فرمودن !!!
ولی درس عبرتی برای من شد که سعیم را بکنم تا اون قورباغه دهن گشاد من نباشم و جلوی زبونم که سه متر جلوتر از من حرکت میکنه را یکم بگیرم .خوشبحال هرکسی که قادر به کنترل اون نیم مثقال زبونه و بدون فکر راه نمیندازه :||