ام آر آی !!

بدلیل اینکه یکی قول داده بود با پذیرش بعضی چیزها , بعضی چیزا برداشته میشه و نشد . تازه دلار شد هفت تومن !!! دیگه وضع دستگاههای پزشکی کشور , شده مثل وضع هواپیماهامون :/

برای ام آر آی زانوم رفتم , یکجایی که مثلا دستگاههاش از همه بهتره تو شهرمون و اوضاع بهتری داره !! تا نوبت من شد که یکهو شام آوردن و همه حمله بسمت شام :|| بعد همون زمان گفتن برو بخواب روی تخت , آقا چشمتون روز بد نبینه یک چیزیم بستن به تخت که بالشتکمون را بزاریم توی اون وسیله  !! هی خانمه میگفت بیا جلوتر , هی این پاچه شلوارمون نه که لباسش کاغذی لود عین چی تا ناکجا آباد میرفت بالا بی تربیت :/ هی من میاوردم پایین , باز عین چی میرفت بالا :|| خلاصش من و خانمه خسته شدیم , گفتیم لنگ و پاچه تو دستگاس , آقاهه اونطرف که بوق بوق دستگاه را درمیاره هیچی نمیبینه ولش کن!

عامو ما خسبیدیم رو تخت , این خانمه که کمک میکرد , یکم عجله داشت , همکاراش نرن سهمش را ,بخورن  اون گوشی را توی صورت من بجای گوشم  دوطرفش را گذاشت و گفت تکون نخور و دبدو رفت , طوری که در را هم درست نبست . بین خودمون بمونه , فکر کنم اون شکموها داشتن سهمش را میخوردن:))

خلاصش !

نه که دستگاه را تازه از زرورق درآورده بودن و نو بود :|| این قسمت کمر من روی  ویبره بود ناجور !! بعد نه که من کلا زیادی سالمم !! حالا با این ویبره ریز که فکر کردم دور از جونم اگر سنگ کلیه داشتم , قشنگ خاکشیر میشد و مثل شن که نه مث خاک رس میریخت پایین :)) بعد همچینی میلرزیدم ,انقدر که نقطه دردناک وسط کمرم , چنان با دقت خودش را یادآوری میکرد که نزدیک بود پاشم و بگم ارواح هیکلتون , دس وردارین , اصا من نخواستم عکس:|| یعنی تو لحظه های آخر فکرم بودم که گفتن تموم شد و پاشو !!

نوبت بعد من یک آقاهه بود , من هنوز بلند نشده , اونو صدا کردن , بعد انگار اون بنده خدا پشت در منتظر مونده بود , حالا من تازه پاشدم و پاچه شلوارم  تا ناکجا آباد بالا !! بعد توی اون دستگاهشون !! من که ندیده بودم آقاهه را , گفتم تا برسه , منم مرتب کردم خودمو!! بعد از کجا فهمیدم همه را دیده !! از اونجا که تا بلند شدم , دیدم دم در ورودی ایستاده بنده خدا و چشاش سرگردون دنبال منه :\\ دم بیرون رفتنم خودش گفت ببخشید خانم , من شما را دیدم :|| میخواستم بگم داداش شما یک پنج مین  , باسن مبارک را میچسبوندی به زمین , چشمات پیچش رو من شل نمیشد , چرا در را چسبیده بودی , مگه حاجت میداد!!! والا  این امامزاده  ضرر هم داره برای بدن:\ اما چه کنم که چشمهام وظیفه چشم غره رفتن را به عهده گرفتن و لبها سکوت پیشه کردن !!

اینهم خلاصه ای از اینروزها !! شما چطور مطورین عامو؟


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.