قبل نوشتن یک پست تکراری , گفتم یک چیزی بنویسم یکم بخندین :))
اصولا مریض هایی که به هوش میان دو دسته هستن, یعنی من این دو مدل را دیدم :|| خب من وقتی برای عمل رفتم و توبخش بستری لباس میپوشیدم , یک خانمی را آوردن و بهش گفتن از روتخت سیار بره , روی تخت ثابت و خانمه بی حال بیحال و با کمک جابجا شد .
رفتم بالا برم سمت اتاق عملم یک خانم دیگه را همینطوری دیدم جابجا کردن , بعد من نمیدونم چرا روی من اثر منفی داشت ماده بیهوشی , شایدم دوزش بالا بود:)) کلا مریض بی جنبه ای هستم :||
من یادمه گفتن تختتا جابجا کن که ببریمت تو بخش , بعد من که فک کنید قبلش از شدت درد و بی حالی نای ناله کردن نداشتم ,پاشدم ایستادم روی تخت و ایستاده رفتم روی تخت متحرک و به چشای گرد خدمه و پرستارا نگاه میکردم و تو بخش بستری هم همینکار را کردم و خانم پرستار جلو خندش را کلا نمیتونست بگیره و غش کرده بود:)) می ایستادم روی تخت ها و میگفتن حالا بخواب میخوابیدم :))
تازه من بعد بهوش اومدن همه ذهنم درگیر این بود موقع بهوش اومدن چه دری وری گفتم و چند درصد آبروم رفته :))) این درحالی هست که همه میگن بخاطر فراموشی بعد بیهوشی نباید یادت بیاد غیر از این من که رو ویلچرنشستم تا منو ببرن پای ماشین , آقاهه ناخواسته پامو له کرد که تو اون موقع که حتی شالمو نمیدونستم چطوری سرم کردن به اون که مدام عذرخواهی میکرد میگفتم اشکالی نداره , ولی کلا بقیش یادم نمیاد :))) تازه خیلی چیزها را جدیدا کشف کردم که کلا فراموش کردم , نمونش کدملیم را مطلقا بخاطر نمیارم :// من را بکشن دیگه اطاق عمل نمیرم , خیلی تجربه بدی بود خدایی , از تجربه اولی هم بدتر:||