من و مجلس ختم

بالاخره رفتم چهلم همسر دوستم , اما فقط ده دقیقه دووم آوردم , حالم بقدری بد شد که زود خداحافظی کردم و زدم بیرون و بیرون زیرعینک دودی , تند تند اشکامو پاک میکردم کسی نبینه !!

من واقعا مراسم ختم نمیتونم برم, چون زودتر از صاحب مجلس من را باید بهوش بیارن . بعد رفتن پدر , من هیچ مجلس ختمی تا جایی که بتونم نمیرم , چون به روحم فشار زیادی وارد میشه و تا مدتی بهم ریخته هستم. نه که به میل و اراده من باشه , نه ناخواسته هست . یک مشکل تو روح که حل نشده رها شده و تو این مجلس ها و با دیدن بی تابی صاحب مجلس غده چرکین سرباز میکنه و تا دوباره بسته بشه , من را آزار میده.خدا صبر بده بهشون , خیلی سخته , خیلی سخت.

نظرات 2 + ارسال نظر
engineer جمعه 19 مرداد 1397 ساعت 13:16

سلام همشهری خوبم
شما هم مثل من تو پست آخر موندی ؟
بنویس بابا دلمون پوکید

,سلام همشهری جان خوشگلم
من گرفتاربیماری شدم آباجی , رو جفت چشام مینویسم

engineer شنبه 13 مرداد 1397 ساعت 16:48

سلام
خدا بهشون صبر بده تا بتونن این غم بزرگ رو فراموش کنند

سلام
واقعا خدا باید بهشون صبر بده تا از این مرحله عبور کنن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.