عصری بیرون بودم, بعد رفیقم زنگ زد و بعد احوالپرسی که هنوز داشتم انجام میدادم و عید را تبریک میگفتم, یکهو گفت خالم مرده !!! منو میگی فک کردم میگه خالم اومده !!! با خنده و لبخند گفتم ااا بسلامتی !! یکهو فک کردم چی گفت؟!! اینکه خالش همینجا بود , جایی نرفته بود ,تازه میخواستم بپرسم کجا رفته بودن که اومدن:))
گفتم ببخشید متوجه نشدم, دوباره بگو,وقتی گفت عذرخواهی کردم و...
..................
صبحم رفتم اداره گزی..نش ,انقدر خرابکاری کردم که رسما من را شوت کردن بیرون !!!
............................
تقصیر من نیست که تازگی شش و هشتم قاطیه !!! گاهی این اتفاق میوفته و اصلا متوجه رفتارم نیستم و واقعا بعدش فکر میکنم چرا من اینکار را کردم؟!!! خودم فک میکنم اثرات بیهوشیه هنوز , چون من بعد عمل این حالت بهم دست داده و فعلا که ادامه دار شده !
دیروز دیدم چقدرآشنایی و پارتی داشتن میتونه باعث بشه آدم احساس موفقیت و شادی بکنه و جشن بگیره.
خوب من نداشتم،پس شکستم طبیعی بود ،چیزی که با چشم مبارک دیده بودم و تجربش کرده بودم.خیلی ناراحت شدم،بقول معروف یک ماتم زده که سعی میکرد زار نزنه و خودش را نگه داره،آخر بغضم تو بغل آبجی کوچیکه ترکید که چرا من؟ منی ک دقیقا وقت شادیم دوره طولانی مدت بیماری را گذروندم و گفتم حکمتی هست و...
چرا من رنگ شادی ندیدم و بمن که رسید آسمون تپید!!! دلداری ها هیچ اثری نداشت ،تا اول غروب ،داغون بودم . واقعا حال خودمم نداشتم ،دروغ چرا ،حسادت هم کردم به آدمی که رتبه علمیش کمتر بود و با پارتی رفت بالا و مدام برام پیام میفرستاد که بجون تو من اگر شاد باشم از موفقیتم و...
اول غروب بخودم گفتم ،درد و اینهمه نارحتی،کوفت . خودت را جمع کن آدم گنده،اینهمه آدم بهتر از تو که حقشون خورده شد،خودتو جمع کن .دنبا با همه عدالت و بی عدالتیش یکروزی تموم میشه. بارم شاکر باش بابت اونچه که تو داری و حسرت خیلی هاست.اینطوری خودمو آروم کردم،بعدم شیک و مجلسی رفتم فیلم "هزارپا " را تو سینما ،با خانواده دیدم که اصلا و ابدا توصیه نمیکنم خونوادگی ببینید چون پر از حرفهای....فیلمی بدون محتوا ،ولی عالی برای یک آدم افسرده مثل من ،خیلی خندیدم. اگر از اون دسته آدمهای پاستوریره نیستین که بگین واییی چقدر بی ادبن و کجای بی ادبی خنده داره،بدون بچه با رفقا یا همسرجانتون برید ببینید و بخندید،هرچندآخرش را خراب کرده بود و زیادی قهوه ای بود.
چهاربار اومدم یادداشتم درمورد عرفه را تکمبل کنم که گوشیم ترکید. اخر به این نتیجه رسیدم که رهاش کنم،شایدصلاح نیست!!!
از اونجایی که هیچی برای تعریف نداشتم،گفتم اگر احبانا جایی شما را دبدم،راهنماییتون کنم برای من چی بیارین:))
من مطلقا و اصلا کمپوت دوست ندارم،تحت هیچ شرایطی برای من نیارید:)) از آناناس ،کیوی،نارگیل متنفرم:))شیرینی هم فقط شبرینی تر و کم خامه:)) کیک خونگی و شکلاتی:)) غذا درنودونه درصد فست فود:)))خلاصه خواستم منو دیدین دستپاچه نشین و تکلیفتون مشخص باشهB-)