تازگی فهمیدم کولی تر از خودم، خودمم
رفتم دکتر دندونپزشکی، دکتر تزریق بی حسی که میکرد چنان دسته های صندلی را گرفته بودم و فشار میدادم که دکتر نگران شد و گفت خانم ققنوسیان انقدر درد داره؟؟ حالت خوبه؟!!
.................
رفنم پیش دکترجون، تا نوبت من بشه، چند نفری جلوتر بودن و خانم جلویی را دکترجون بقدری دعوا کرد که آخر سر عصبانی یک داد هم سرش کشید که من یکی از ترس کاملا ماستم کیسه شد و تمرین میکردم که هرچی دکتر جون گفت را انجام بدم که یکوقت دعوام نکنه امااااا از آنجا که چندوقتی هست که واکنش هام درمقابل اتفاقات غیرقابل پیش بینی شده، چنان حرکات کولی واری درآوردم که دو نفر من را گرفته بودن ت
کون نخورم و دکترجون درحالی که سعی میکرد نخنده، بمن رسیدگی میکرد، خداوکیل خیلی درد داشت طوری که دیگه از درد ناخودآگاه اشک میریختم. و دکترجون هفت هشت بار پرسید خوبین خانم ققووسیان و من که نا از تنم رفته بود حال جواب دادن نداشتم.
یکمدت هست که کلا آستانه تحملم بخصوص درمقابل درد به زیرصفر رسیده. آخرینبار که پیش دکترجگن بودم از زور درد غیر از اشک ناخودآگاه، تمام بدنم میلرزید و دکترجون خودش آب قند را با دست لرزون میریخت تو حلق من و میگفت آخه چرا این شکلی شدی؟؟ چون قبل من 3 تفر دیگه همون حجم درد را تحمل کرده بودن و آخ نگفته بودن، اما من رو ویبره کامل بودم، نمیدونم چرا بدنم جدیدا تصمیم گرفته کولی بازی دربیاره، آبروریز
بخاطر یک مشکل که بوجود اومده بیام دادم دکترجون با ذکرنام کوچیک که باعث شده قشنگ یادش بمونه من کی هستم و از کجام، بعد خودش زنگ زد، قبل تموم شدن تماسش شیرجهذزدم روی تلفن و بعد صحبت لسترسناکم با دکترجون ، غش رفتم
خداوکیل یادم نیست متن چی بود، اما متن بلند بالایی بود که بلاگ اسکای خورده و من تازه دیدم و چیزی که یادم مونده را نوشتمکه البت شباهتی به متن اول نداره و اصلا اون نیست
صبح عطر خواهرجان دم دست بود و از اونجا که گرونتر از مال منه و موندگاری بوش بیشتره، دوشی گرفته و هلک تلک زدم بیرون کهرچون تاکسی جان، جای بدی پیاده کرد، صاف رفتم تو یک باغچه پر از پهن
دیگه ترکیب بوی عطر و پهن را بخودتون واگذار میکنمفقط نمیدونم چرا مال دزدی فقط برای من خوردن نداشت
ماجراهای من و آقای بستچی مون که دیگه عادی شده ، اون اوایل که اومده بودیگ، یکبار آقای بستچی برای خواهرجان یک بسته آورد و تا کارت ملی و شناسنامه ما را چک نکرد و از اینجانب امضای تحویل را نگرفت بسته را بمن نداد
دوستانی که توی یکی از شرکت های آب و برق و گاز فعالیت دارن، لطفا، خواهشا، خواهرانه، برادرانه، نشد با خشانت فراوان به اون ماموران زحمت کش عزیزشون بفرمایند جان برادر اون زنگ در خونست، وسیله خالی کردن فشار های زندگی و بیاده کردن روان ملت نیست عشقم، عزیزم، دو تا زدی باز نکردن یا نیستن یا امکان بازکردن در نیست