کدوم شهر من را به شهروندی قبول میکنه؟؟؟

رفته بودم معاینه بعد عمل، آقا دست میزد به چشم ما عین آبشار نیاگارا این اشک من میریخت، حالا اینش مشکلی نبود، امان از وقتی که مماخ بنده هم آبیاری را شروع کرد و منم چون نمیتونستم سرمو برگردونم دستمال بردارم، کورمال کورمال دستمو میکشیدم روی میزش، بلکه فرجی بشه دستمال پیدا بشه که نشد

تا سرش را بلند کرد وسیله بعدیش را برداره، منم مث قحطی زدگان آفریقایی بسمت جعبه دستمال حمله کردم، خوشبختانه وقتی من را دور از دستگاه دید که موفق شده بودم آبشارهای نیاگارا را پاک کنموگرنه فکر کنید چی میشدا

.............................. 

لیزرها بشدت دردناک هستن و هربار باید دستمال دستم باشه تا بتونم آبشارهای حاصله از درد را جمع کنم که آبروریزی نشه، چندوقت پیش ها داشت لیزر میکرد و دستمال تو دستم در حال مچاله شدن که یکمرتبه دستمال از دستم رها شد ، اومدم دسنمالم را همونطوری کورمال کورمال و با غریزه حسیم نجات بدم که یکمرتبه دیدم پاچه شلوار دکتر جای دستمال تو مشت منهاون بنده خدا خودشم هنگ کردهمون لحظه ولش کردم، گفتم حالا یک آبشار نیاگاراس، آبروریزیش کمتر از پاچه شلوار دکتره

نظرات 2 + ارسال نظر
طیبه یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 ساعت 20:46 http://almasezendegi.mihanblog

خودت و دکترت رو عشقه

فدااااا

sepanta شنبه 21 اردیبهشت 1398 ساعت 09:52

پاچه دکتر رو ول کن

خودش پاچش را داد دست من گفت بگیرجای دستمال استفاده کن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.