شیشه پاک کن ماشین مامان خراب شده , بعد تو این دوسه شبی که بارون اومد منو مامان رفتیم بیرون . از اونجا که شیشه پاک کن خراب بود , بعد قطع بارون واقعا مامان دید نداشتن و من هربار با یک مشت دستمال کاغذی میپریدم پایین و شیشه را با هر و کر و غش و ضعف پاک میکردم و میگفتم شد پنج تومن خانم :)))
خداییش برم سرچهارراه شیشه پاک کنم درآمدم خوب میشه ها:))سرماه یک دوتومنی نه یک تومن را حداقل کاسبم:))
امروز فقط من بودم و استاد نو کلاس , بعد هی متن را میگفت بخون و ترجمه کن , انقدر خوندم که دهنم آخراش کف کرد و گفتم استاد من تا ته متن را نخوندم , , استادم گفت بخون کمکت میکنم .رسیدیم به یک کلمه معنیش میشد "پر" هی استاد به سر خودش اشاره کرد و گفت موی من را ببین , هی من نگاه کردم و هربار یک معنی جدید پروندم , آخرین بار گفتم استاد منطورتون وحشتناکه ؟!! یعنی قیافه استاد واقعا دیدن داشت که اول بنده خدا کپ کرد و لحطه ای بعد سرخ از خنده گفت خانم ققنوسیان دستتون درد نکنه موهای من وحشتناکه؟!!! دو ساعت دارم میگم بگو "پر" نگاه کن من چقدر مو دارم , آخر تو میگی وحشتناک !! من که خودم از خجالت به استاد نگاه نمیکردم و با سر زیرافتاده فقط میخندیدم :))
عموی مامانم بک آقای پیر مجرد هستن . چون تو سن خیلی کم پدرشون را از دست داده بودن , بعدا که بزرگ شدن , تصمیم گرفته بودن برای حفظ حرمت مادرشون ازدواج نکنن و از مادرشون مراقبت کنن . ماشالا مادربزرگ مامانم بخوبی ۱۲۰ سال عمر کردن . وقتی مادربزرگ من فوت کردن , ایشون هنوز زنده بودن , البته سالهای آخر دیگه فقط خونه نشین بودن , بعد از اونم عموی مادرم حای ازدواج رفته بودن با یکی از دوستانشون که مجرد بوده دنیا را بگردن و کشورهای مختلف را گشتن. حتی برای کرفتن دکتراشون تو فرا,..نسه مدتی مونده بودن و در نهایت حوصلشون طبق تعریف خودشون از موندن سر میره و عطای دکترا را به لقاش میبخشن و برمیگردن .
دیشب داشتن از شیطنت های بچگیشون میگفتن و ما میخندیدیم, پدربزرگم چون پسر بزرگ بودن و مسیولیت خانواده را بعد پدرشون داشتن , فرصت تحصیل را زیاد پیدا نکرده بودن و زود مرد خونواده شده بودن , ولی بشدت روی تحصیلات تعصب داشتن و براشون مهم بود و برای همین برادرها و خواهرها را مجبور به ادامه تحصیل کرده بودن و فرزندانشون را , طوری که مامانم میگن آقاجون تنها مشوق همیشگی ما برای تحصیل بودن. , حالا عموجان از سنگهایی که پرت کرده بودن و شیطنت هاشون تعریف میکردن و محدوده قلدربازی و گاها پدربزرگ ما که به مدرسه بخاطر اینهمه درجه شیطنت فراخونده میشدن و نصیحتهای آقاجون و حرف گوش نکردنهای عموجان :)))
اگر نگاه کنید عموجان چنان چهره آرامی دارن که هرگز درباورت نمیگنجه که اینهمه شیطنت را روزی این مرد انجام داده و تا این حدپایه شرارت بوده , امااااا از اونجا که نسخه بدل عموجان منم :)) حالا که سالها از شیطنتهام میگذره و کاها بمامان میگم چه کارهایی کردم , مامان میخندن و میگن باورم نمیشه اون دختر سربه زیری که هرگز فکر نمیکردم شیطنتی داشته باشه , اینهمه شیطنت کرده باشه:)) البته من همه شیطنت هام مثبت بوده ها؛)ولی خب خواستم بگم هرگز از ظاهر فرزندانتون قضاوت نکنید , چون شناخت شما فقط از کودکیشونه , نه بزرگسالی:))))
من هیچوقت از روسری و مقنعه کوتاه خوشم نیومده و نمیاد:))
مامان بهم گفتن مقنعه اگر از ۴وجب بیشتر بود بلنده , وگرنه کوتاهه , تو هم که کوتاه نمیزنی نخر که خونه را مقنعه فروشی کردی !! فقط توضیح ندادن ۴وجب را از کجا بشمرم ,منم بلد نبودم:/ بعد تازه چقدر بحث کردیم سراینکه من خجالت میکشم حلو چشم آقای فروشنده وجب بزنم و مامان که گفتن برو خجالت نداره , خیاط وجبی داریم :||
خلاصه من رفتم و گفتم بلندترین مقنعه تون را میخوام وجنسشم فلان باشه , آقاهه که آورد شروع کردم قسمت دوخته را وحب زدن و تو دلمم داشتم میخندیدم و مواظبم بودم نخندم که آقاهه فکردیگه بکنه , ولی خوب از بخش دوخته وحب زدن سه تا وجب بیشتر نمیشد , آقاهه گفت خانم بخدا از این بلندتر تو بازار نیست , کوتاه بود اصلا بیار!!
رفتم تو ماشین مامان میخندیدن و میگفتن همش نگران بودم وقت وجب زدن بخندی و.., به هر روی اگر شمام مثل من هستید وجباتون شامل کل مقنعه میشه , یعنی از اون سر تیزی تا پایین دوخته , اگرم اهل وجب زدن نیستید ۹۰ سانت کوتاهه و ۱۰۰ سانت بلنده:))
داشتم اینستاگردی میکردم , یک کلیپ دیدم و کپشن سلبریتی که از هیجان منفی یک نفر بنده خدا نتیجه گیری خودش را داشت.من هیچوقت نظرات یک کپشن را نمیخونم و چون خودم آدم قعالی نیستم و پست نمیزارم , فقط عکس میبینم و کپشن میخونم و گاهی کلیپ میبینم.
اما چیزی که باعث خوندن نظرات شد , چون این سلبریتی از شهرت بالایی برخوردار بود و موضوع کپشنش, بحث داغ اینروزها !!به اینکه نظرات چی بود کاری ندارم , گاهی خیلی تند و گاهی همسو با اون سلبریتی . اما اونچه که باعث نوشتن این متن شد یک نظر تند بود که من را برد به یک حرف که هنوز موندم پایتخت نشینی آیا مفهوم تمدن بالا و فرهنگ داشتن را میده و شهرستانی بودن معنی بی فرهنگی و...؟
اون نظر انتقادی نوشته بود تو یک شهرستانی هستی که اومدی تهران و دنبال جلب نظری و... چندسال پیشم یک بنده خدایی که ساکن تهران بود و خدا خواسته بود و با مردی ثروتمند ازدواج کرده بود و چندسالی بود محل سکناشون خارج از کشور .بود وقتی اومده بود ایران , و داشت با آب و تاب از زندگی اونجا میگفت و فکر میکرد آخخخخ ما داریم میترکیم , وسط حرفش ماجرای یک پارتی ایرانی ها را توی اون کشور تعریف میکرد و ضمن بیان محاسن پارتیشون و رفتارها ,فرمودن که همه باید دنگ میدادن و در پارتی شرکت میکردن و یک آقای شهرستانی , دقیقا ۴بار کلمه شهرستانی را تکرار کرد که یکم زیادی تو مهمونی غیر..مجاز خوردن و فاجعه آفریدن . و صدالبته درادامه فرمودن , این شهرستانی های بی فرهنگ و دور از تمدن تا به آزادی میرسن خودشون را فراموش میکنن و...اینو که گفت دیگه حتی نگاهشم نکردم .یعنی بد..مستی و زیاده روی فقط مخصوص شهرستانی هاست؟! یعنی ایشون که تا قبل رفتن حرمت سرش میشد و درجمعی که همه محجبه بودن , حداقل تو لباس پوشیدن دقت میکرد و حالا لباسهای باز میپوشن و خرمتی نگه نمیدارن یعنی اوج فرهنگ و تمدنن؟!! آخه ما چی فکر میکنیم و دهنمون را باز میکنیم؟!!
من نیمی از خانواده پدریم اهل حجاب نیستن ,ولی ما همیشه بی مشکل کنارهم جمع میشیم و خوشیم. چون حتی خانمهای بی حجابمونم ,لباس پوشیده تن میکنن ,اکرچه شاید روسری سرشون نباشه.
چون دوستانی هستن که اینجا اهل پایتختن و دوستانی مثل من شهرستانی ,میخوام نظرتون را بدونم . آیا نظر شمام براین هست که پایتخت نشینی مفهوم تمدن و فرهنگ داشتن میده و شهرستانی بودن یعنی بی فرهنگی و بی جنبگی؟لطفا نظر واقعیتون را دور از تعارف بگید.