من آدم ترسویی هستم , اینجا اعتراف میکنم چون آشنا نمیخونه:))
من از هرنوع تغییری میترسم , نه پدرم و نه مادرم و نه هیچکدوم از آدمهای اطرافم اهل ریسک نبودن و همین باعث شده از هر تغییری بترسم و اصلا استقبال نکنم . از روزمرگی که گرفتارش شدم متنفرم , راستش را بگم , دلم یک زندگی شلوغ میخواست که با شادی نه با بیماری و گرفتاری , با یک کار پر انرژی صبحت را به شبت پیوند بدی و شب از زور خستگی وا بری توی تشکت .
همیشه فکر میکردم اطرافم شلوغه و اینروزها میفهمم خیلی تنهام , خیلی خستم از خودم و از همه چیز , بشدت آدم بد بینی شدم و افکار منفیم خیلی بیشتر از افکار مثبتم پیشروی دارن .
همیشه به آدمعای اطرافم میگم اگر بهم قولی ندین , توقعی ندارم . ولی تو را به خدا وقتی قول بدین که از پس انجامش صد در صد مطمینید برمیایید, بعدش که میزنید زیرش بمن فشار روحی میاد , وقتی انجام نمیدید !!! ولی نمیدونم کجای حرف من غیرقابل مفهومه که الی ماشاالله , قول های بی سرو ته میدن و ... تازه میگن تو آدم پرتوقع و خودخواهی هستی !!! خوب من که از اول گفتم و صدبارم حرفم را زدم , وقتی حرف من براتون ارزش نداره و کار خودتون را میکنید , اونوقت من خودخواه و بی منطقم؟!!!
جای دوستان خالی چند روزی را سفر بودم:))روز اول که فقط غش کردیم از بس تو فشار و گرما رفته بودیم , صندلی های عقب چهارتا آدم بزرگ کنار هم , من که رسما با لباسهام یکی شده بودم از بس مثل چسب تو بدنم فرو رفته بود , جورابم که کشش رسما فرو رفتگی عمیق داشت . دیگه تا رسیدیم یک دوش و بعدم غش تا شب:))
روز بعد گفتیم طلوع خورشید دیدن داره , زدیم بیرون و عناصر ذکور خانواده خوابیدن و گفتن بیکارید میرید , به طلوع که نرسیدیم , ولی واقعا خوش گذشت ساحل خلوت و خنک لذت بخش بود , تازه برگشت یک عشق تاب که من باشم , یکعالمه تاب بازی کردم و سرسره و الاکلنگ:))) تازه عکسم گرفتم :))
روز بعد همین عاشق تاب پاش را کرد تو یک کفش که ای آقا لب دریا اومدم قایق سوار نشم ,حاشا و کلا . خلاصه بدیو بدیو گفتم من قایق و چنین شد که در یک دریای بی نهایت مواج سوار قایق شدیم . مانتوی منم این وسط کوتاه بود چادرم را برنداشتم و به خواهرجان گفتم جلیقه را روی چادر بپوشم یا زیر چادر , گفت نه از رو بپوش که بعد پوشیدن گفتم من الان لاک پشت نینجا هستم:)) چقدر ملت که کنار ما ایستاده بودن و خواهرجان بمن خندیدن .سوار شدیم و رفتیم وسط دریا که آقاهه نامرد وسط دریا موتور قایق را خاموش کرد و یک موجم زد زیر قایق و لاک پشت از پشت کف قایق سقوط کرد و خواهرجان که غش کرده بود از خنده و کمک نمیکرد من بلند شدم و با چه مصیبتی بلند شدم:)) فکر کنید کف قایق افتاده بودم و پاها در هوا , موجم میزد زیر قایق نمیزاشت خودمو جمع کنم بلند شم , وسط قایقم نشسته بودم حایی نبود دستمو بگیرم , هیچی دیگه بلند شدیم و کلی هم سر اون خندیدیم و اومدیم جای خودمون.
روز آخر گفتیم بریم تله کابین و جای همه دوستان خالی , اونم من که حتی از بالای صندلی پایین را ببینم غش میکنم.
فکر کنید تو تله کابین با چه وحشتی نشستم و رفتم بالا , ولی واقعا به اونهمه زیبایی می ارزید و جاده چالوس را برای اولین بار توی عمرم دیدم , فوق العاده بود , واقعا زیبا بود , واقعا بمعنای واقعی کلمه .
این بود گزارشی از سفر ما!!
خیلی بدید میخونید و نظر نمیدید:/
یادتونه صفحه قبلی از یک شال که خریده بودم نوشته بودم که برچسب قیمت را فکر میکردم کندم و در واقع دومین برچسب را ندیده بودم و از نگاههای پرتمسخر عروس داییم متوجهش شدم که فکر میکرد از قصد نکندم که نشون بدم گرونه !!!!
حالا حکایت سینی چایی امشبه !! من عاشق خریدن سینی و قوطی هستم , یعنی به طرز دیوانه واری خوشم میاد پر از رنگ شاد باشن و منم بخرمشون:))جدیدا این مدلهای سینی پلاستیکی بازیافتی هست با نقاشی های درهم و شلوغ که خدا تومنم هرتیکشون میشه و انگار نه انگار پلاستیک بازیافتیه !! خوب من عاشق یک سینی گرد لبه دارش شدم که توش پر رنگ شاد بود و خریدم . صدتا جا قایمش کرم تا نو بمونه تا عید قربان افتتاحش کنم:)) خواهرجان پیدا کرده بودن و به تشخیص خودشون جلوی مهمانهای امشب افتتاح فرمو دن,نه که فکر کنید تو خونه ما سینی نیستا ! نه,مگه میشه من باشم و سینی کم بیاد:)))نه درجهت نو آوری ,و تنوع محصول بود, فقط یادش رفته بود لیبل قیمت را از لبه سینی جدا کنه :))هی من نگاه کردم و هی خندیدم به یاد خرابکاری خودم که بالا گفتم :))
گفتم شما بخاطر بسپرید چیزی خریدین اول همه سوراخ و سمبه هاش را بگردید لیبل قیمت بود بکنید تا آبروتون نره:))
خواهرم یک روسری را خیلی پسندیده بود , برخلاف من که از روسری مطلقا خوشم نمیاد و عاشق شالهای رنگی و شادم, اون روسری دوست داره . فی المجلس قبل از اینکه همسرجانش را برای خرید بیاره , بمن نشون داد و گفت برو بپرس چند هستش که اگر قیمتش مناسبه همسرجان را بیارم.
منم خیلی شیک و مجلسی رفتم توی مغازه و قیمت را پرسیدم , که خانمه با اعتماد به نفس کامل تو چشمم نگاه کرد و با لبخندی جذاب فرمودند, ببین عزیزم , دست روی بهترین کارم گذاشتی , اصل و اورجینال , ابریشمه , خیلی عالیه جنسش و قابلت را نداره ۲۸۰ تومن ناقابله , تا اینجاش مشکلی نبود, چون روسری ۴۰۰ تومنی که فروشنده درنهایت خونسردی قیمتش را گفته بود هم قبلا دیده بودم , ولی نکتش اینجا بود که خانمه در انتهای کلام فرمودن , برای *کشمیرایتالیاست*عزیزم , سعی کردم نخندم , هرچند چشمهام میخندید , تشکر کردم و اومدم بیرون منفجر شدم و بخواهرم گفتم روی خوب جنسی دست گذاشتی ,اصل اورجینال کشمیر ایتالیا:))))
البته آقای فروشنده ای که تو مغازه بود کنار خانومه , وقتی کلام بانو منعقد شد با نگرانی یک نگاه بمن میکرد و یک نگاه به خانومه ,ولی خدایی بنده خدا کلی باعث خنده من شد . گفتم شمام بدونید و حجم اطلاع عمومیتون بزنه بالا:))