موهام را پسرونه پسرونه زدم , هی عمه جانم نگاه میکنن و لبخند میزنن و میگن وقتی یکهویی میای فکر میکنم یک آقا پسر اومده , بعد خوب نگاه میکنم , میبینم تویی:))
........................
دقت کردین تیشرتهای مردونه لامصب چقدر جنسشون بهتر از تیشرت های زنونس !! اصا قابل قیاس نیس جنسش
در همین راستا , یک تیشرت فروشی مردونس که همیشه آخر پاییز که یکم هوا سرد میشه اینجا تا حراجی میزنه , من وسط مغازشم و دارم هرچی رنگ صورتی و آبیه برای خودم میخرم :خنده:
چند روز پیشا با خواهرم رفتیم , من حلو فروشنده سوتی دادم و یک تیشرت صورتی خوش رنگ داشت ,بخواهرم گفتم اون را ببین , به نظرت به من میخوره سایزش؟! خواهرم گفت سه تا خریدی بسه بیا بریم, گفتم نه اونم هم رنگش را دوس دارم و هم جنسش خوبه, بزار بخرم و این صحبتها درحالی بود که تو مغازه فقط ما بودیم و آقای فروشنده با چشمهای گرد که باورش نمیشد , من دارم برای خودم میخرم , نه کسی دیگه:)))))
من حتی توی زمستونم تیشرت میپوشم , چون اصولا با آستین لباس مشکل دارم:خنده: فکر نکنید خونمون خیلی گرمه ها , نه ما خونمون با سیبری تو زمستون یکیه, چون آقای بنا دقیقا سیمان را ریختن تو کانال لوله بخاری و بسته ,برای همین بخاری نمیتونیم بزاریم . یک اتاقمون میشد گذاشت که همسایه کوچه پشتی در ضمن ساخت زدن اونم سوراخ کردن و ما هرچی رفتیم شکایت رخ نشون ندادن و ...
در نتیجه بخاری کلا نمیتونیم بزاریم , یک شوفاژ برقی خریدیم گذاشتیم که شب دوم کل برقا رفت و معلوم شد بارش را نمیکشه ,همین دیگه زمستون مساویه با سیبری کی بودی خونمون:خنده:ولی من چون آستینلباس را نمیتونم تحمل کنم , با تیشرت میچرخم و تقریبا کل زمستونم مریضم :خنده:
با آبجی کوچیکه دیروز رفتیم یک دکتر دیگه , دکتری که تعریفش را زیاد شنیده بودیم . چون نوبتهاش چندماهه بود همینجوری رفتیم و از ساعت سه و نیم تا یکربع به هشت اونجا بودیم و مریض آخر رفتیم تو .
دکتر گفت اصلا حرف عمل نمیکنم و... را نزن خانم که به اندازه انار یکیش و اون یکی هم به اندازه یک پرتقال بزرگ شده غده ها و حتما باید هرچه سریعتر عمل کنی و اگر خدایی نکرده بترکن که بیچاره ای .
از بدو ورود هم بمن گفت خانم جان !!! و آبجی کوچیکه میگفت با اون وضع چادر سر کردنت بهت نگفته نن جون خیلیه:))) مامان هم معتقد بودن بهت احترام گذاشته بخاطر چادرت . در هرصورت دکتر یک مرد سن و سال دار بالای هفتاد بود و بی نهایت جدی و بداخلاق . فرمودن برو بخواب معاینت کنم , آقا تا دست دکتر بمن خورد , برق سه فاز از من پرید که دکتر بداخلاق خندش گرفت و درحالی که سعی میکرد نخنده گفت آروم خانم جان , آروم . من میخواستم بخودت محل غده ها را نشون بدم تا بدونی نمیشه از زیربار عمل در بری . و البته که همون تماس کوچک هم دردناک بود وحشتناک و من خودمم چیزی که دکترگفت را حس کردم واقعا . و چنین شد که رضایت به عمل دادم زورکی !! دکتر قبلی زیرمیزی برای عمل هیچی نگفت , ولی از یکی از غده ها این جلسه آخری حرف زد و این دکتر از هردو گفت و...
باتوجه به تعریفهایی که از دکتر دومی شنیدم درمورد عملهاش و کسایی که پیشش عمل کردن , اگرچه از تظر درجه پایینتر از اولی هست , ولی ترجیح میدم خودمو را دست دکتر باتجربه تر بدم با درجه علمی پایینتر تا دکتری کم تجربه تر , ولی با درجه علمی بالاتر . بالاخره این عمل بنوعی بازی با آیندم هست .
ولی بازم راضبم به رضای خدا .
دیروز فکر کردم به بیکار شدنم که دیر بهم گفتن و زمانی بود که عملا کاری نمیتونستم پیدا کنم و این در و اون در زدنم هم بی فایده بود , با توجه به عمل پیش اومده و استراحت ده روزه بعد عمل حکمت بیکار شدنم را فهمیدم , چون عملا با شغل من امکان ده روز استراحت مطلق نبود.
فهمیدن این مسیله هم خودش برای خودش ماجرایی داشت از حکمت خدا . من بخاطر موهام و ریزش شدیدش یکسال تمام پیش یک دکتر یزدی میرفتم که میگفتن کارش شبیه معجزست و... از همه کشور پیشش میرفتن و البته منشی عوضی داشت که پول میگرفت تا زودتر تو را بفرسته داخل , هرچی بیشتر پول میدادی زودتر میرفتی که یکبار سر همین دعوای مفصلی باهاش کردم .
دلیلی نداشت با اون حجم پول دارو و ویزیت و سفرم ,پول اضافی بهش بدم . آقایی که پنجاه تومن جلوی خودم بهش داد و گفت من را الان بفرست و اونم گفت چشم و شد سرآغاز دعوای مفصل ما و منم رفتم تو مطب و دکتر حق را بمن داد و گفت این مریض از اتاقم رفت , تو بیا .ولی بعد یکسال مصرف اونهمه دارو , هیچ اثری نداشت .نا امیدانه بازرفتم پی یک خانم پروفسور که فرانسه تحصیل کرده بود و هرنوبت دارویی بالای یک تومن میشد که بیمه یک قرون نمیداد , بعد مدت کمی دیدم اینم اثر نداره و پول دور ریختنه و رهاش کردم.
نزدیک یکسال پیش وصف یک خانم دکتر را شنیدم ,خانمی بسیار آروم و خوش اخلاق هم خودش و هم منشی خوش مشربش , برای من توی قدم اول چندتا آزمایش و سونوگرافی نوشت و گفت اول باید علت یابی بکنیم و بعد درمان را شروع کنیم و همون شد سرآغاز فهمیدن مشکل امروزم . بقول مادرم , اگر اون نبود کی میخواست بفهمه چنین چیزی هست و خدایی نکرده دیر میفهمیدیم و وقتی متوجه میشدیم که من آسیب جدی تری دیده بودم . خدا پدرش را بیامرزه که تند تند دست به دارو نشد و اول ریشه یابی کرد .چون علت اصلی اونهمه ریزش هم مشکل الانمه . خلاصه که توی هراتفاقی حکمتی نهفته است , فقط ما الان نمیفهمیم . برای همین پشت هراتفاقی بجای غرزدن سرخدا , بگید شکرت , تو صلاح من را بهتر میدونی و هرچیزی که خیر من هست را توی این اتفاق بزار . این یعنی اعتماد بخدایی که از مادر هم نسبت به بندش مهربونتره. یاحق.
توی اینستا نوشته بود تیپ شخصیتیتون را برای دیگران محکم نشون بدید , ولی خوب من اینجا غر نزنم و اشک نریزم , تو خونمونم بخاطر مامان خیلی نمیتونم , پس کجا بریزم حرفامو , میمیرم که !!
دیروز رفتم دکتر و گفت عمل اورژانسی , سریع نامه مینویسم بیمارستان و برو دنبال پذیرش !! بخاطر مهمونمون با آبجی کوچیکه رفته بودم و مامانمم نبودن , گفتم عمل نه ! گفت منم تو پروندت مینویسم که خودت ممانعت کردی . از اونجا اومدیم بیرون اسنپ گرفتیم تا مترو , وایییی چه اسنپ باحالی بودا .بی ام دبلیو بود , نو , روکش صندلی هاش بوی نویی میداد , من که از اول که نشستم صورتم سمت پنجره و زار زدم , جایی که وسطاش نفس کم آوردم . نه بخاطر ترس از عمل ها , نه , چون با توضیح دکتر نسبتا عملم آسونه و چندساعت بیشتر نیست .
بلکه ترس و اون سونوگرافی که بقول رفیقم اون بیلبیلک روی شکم نیست , بلکه نوعی دیگست و برای من غیرقابل هضمه و چون اینجا نیست , بازم باید برم تهران انجامش بدم.
خواهر کوچیکه بنده خدا هرچی جک و کلیپ و خاطرات خنده دار گفت فایده نداشت که نداشت.حالا یک خانمه بود قبل من تو اتاق دکتر سرطان داشت ,ماشالا روحیه , فقط گفت و خندید و آخرشم دکتر گفت برو کارای عملت را انجام بده , با خنده به دکتر گفت من حالم خیلی خوبه , ولی چون تو میگی باشه . حالا مشکل من که نصف اونم محسوب نمیشه , من اینجور عزا گرفتم , تازه تو اتوبوس با رفیق عزیزم حرف زدیم و یکعالم حالم خوب شد , ولی تا اومدیم خونه و چشمم بمامان افتاد زار زدن از سر گرفته شد , اینقدر که برای اولین بار رفتم تو بغل مامانم شب خوابیدم
خلاصه که اوضاع روحی بیشتر از جسمی داغونه ,از بس بقول مامانم ترسو تشریف دارم و دست هرچی ترسو تو عالمه از پشت بستم . تازه به رفیقم گفتم من عمل کردم بدکتر بگو تو را برام تجویز کنه , حالم زودی خوب بشه:)))
عمه جانم که اینروزها زیاد سرحال نیستن , تصمیم گرفتند بیان شهرما و دیداری با اقوامشون داشته باشن .درست موقع دکتر بازی های من :)) تهران را که باید برم , چون دکتر شهرخودم که آزمایشهام و سونوم را دید تاکید کرد حتما همین هفته برو تهران و نظر دکترت توی تهران را بپرس .
بعد تو این فاصله که مدام تو دکتربازی بودیم , خونمون شده بود صحرای آفریقا:))) حالا امروز که دخترعمم زنگ زد که عمه جان دارن میان و فلان ساعت میرسن , رفتیم تا صحرای آفریقا را آباد کنیم که فامیل با حضور عمه جان سرازیر به این سمت هستن :)) قاعده فامیل اینه که , هرچندوقتی که عمه جان میان و خبر میشن و چون میدونن عمه جان جز خونه ما , جایی نمیمونند , اونها هم راه را سبک میکنن و هرلحظه ای دلشون بخواد تق تق در میزنن:))
با مامان و دخترخواهرم و خواهرم رفتیم خرید , من همیشه بشوخی با نومون موقع حرف زدن , با لهجه خودمون حرف میزنم و اونم غش میکنه و مثل خودم جواب میده , امشبو تو فروشگاه لیست را دادم دست مامان و ما دوتا رفتیم توی قفسه خوراکی ها و انقدر ادا درآوردیم و خندیدیم که خواهرم اومد گفت بسه شما دوتا آبرو ندارین :))
......................................
دخترخواهرم به خواهرم گفته , اگر قرار شد برای من خواهر بیاریدشبیه خاله ققنوس باشه , وقتی خواهرم گفت من خیلی تعجب کردم , چون رفیق جیک جیکها و اونی که مثل چسب بهش میچسبه آبجی کوچیکس نه من !!! وقتی مامانش گفته بود حالا چرا خاله کوچیکه نه؟! گفته بود,درسته من عاشق خاله کوچیکم , ولی خاله ققنوس خیلی باحاله آدم کنارش میخنده , بیا مردم جای خواهر دنبال دلقکن , لابد منم دلقکم :||
یادتونه برای گواهینامه گرفتن چی نوشتم ! خوب من دلم واقعا میخواد که رانندگی کنم , برای همین علیرغم توصیه چشم پزشکم رفتم باز دکتر معاینه راهنمایی ...رانندگی . چون ایشون برگه من را امضا نفرموده بودن و گفته بودن هروقت نامه اپتومتریست موردتایید من را برای شماره چشمت آوردی , بعد امضا میکنم . همینجا اینو داشته باشین تا ماجراها را براتون بگم !!
بار اولی که پیش این آقای دکتر که دست برقضا فاصله ای هم با خونه ما ندارن , رفتم , تمام معاینه های مربوط به تایید پزشکی را از توی آیینه نه بصورت مستقیم نگاه کردن و مطلقا چشو تو چشم نشدند, . یک تیپ مذهبی موردقبول و بحث خدا و پیغمبر و...را هم سر من عینکی درآوردن که آره شما میخوای پشت ماشین بشینی و برو و...
خلاصه ما با اعتماد کامل به اینکه دکتر تا این حد خوب و مومن !!!! رفتیم اپتومتریست مورد اعتماد ایشون !! یک خانم با مدرک ارشد و بقول ما سانتی مانتال ولی شما بخونید امروزی امروزی , شماره چشم من را هرکدوم تشخیص داد دوبرابر شده !!! از اونجایی که اپتومتریست آشنای خودم که به حاذق بودنش ایمان دارم و بارها پیشش رفتم نبود , رفتم سراغ دکتر فوق تخصص چشم و بعد معاینه گفت کی بهت چنین مزخرفی گفته که شماره چشمت دوبرابر شده.یک چشمت اونم در حد بیست و پنج صدم بیشتر شده و بعد معاینه دقیقتر مشخص شد مشکل من از چه مسیله ای هست !!
دیروز که دنبال کارهای دکتر و معاینه رفتم , از دکتراصرار من برات اونروز تایید کردم و از من انکار !! در نهایت معلوم شد که حق با منه . چون برگه را یادم رفته بودببرم , قرار شد برم و بیارم تا تایید نهایی را بکنه که..
وقتی رسیدم , یک خانم باز بقول ما سانتی مانتال را معاینه میفرمودند و درمقابل سوال بانو که گفتن دکتر چشمهام ضعیف شده , به نظرتون عینک بزنم؟جلو چشم من گفتن مهم نیست ,دلت خواست بزن !!! و در توجیه کاری که با من کرده بود ,انگار که کودک تنبل و درس نخون کلاس را نشون میدادن , فرمودن این را ببین خیلی شماره چشمش بالاست !!! تو که مثل این نیستی !!
کارد میزدی خون من درنمیومد !! بعد ایشون که انقدر مومنانه از تو آیینه نگاه میکردن زل زده بودن به عکس همین خانم و گفتن چشمات تو عکس خیلی بد افتاده !!یکبار دیگه بزار معاینه کنم و با انگشت تکون دادن معاینه فرمودن .
بعد رفتن خانمه , وقتی سه بار تمام بهم گفت چشمات شمارش خیلی بالاست ,و حرص من را درآورد و البته داشت نسخه اپتومتریست خودش را میدید, صفحه نوشته دکتر را نشونش دادم و گفتم نظر دکتر خلاف اپتومتریست شماست . که فرمودن من نظر دکتر را قبول ندارم و انقدر روی اعصاب من راه رفت که وقت بیرون اومدن اصلا نه تشکر کردم و نه خداحافظی .
............................
من نمیگم من فلان و بهمانم , نه .
من مطمینم شما هم ماجراهای خودتون را از سر گذرونید ,ولی یکی مثل من بازگو میکنه و یا دستکم میبینه و یکی هم ممکنه بعنوان یک مسیله بی اهمیت نبینه یا فراموشش کنه . دیدگاههای ما نسبت به یک مسیله متفاوته .قرار نیست چون یکی تعریف میکنه به معنای شاخ بودن و...باشه.
و در آخر ازتون میخوام برام یک دعای خوشگل بکنید , بخاطر دردهای شدیدی که دارم , این هفته باید برم تهران و دکتر مشخص کنه باید عمل بشم یا درمان با قرص ! دعا کنید گزینه هیچکدام بشه و دردها خودشون خوب بشن:))