ریش

داداشم ریشاش را زده بود، من بهش گفتم چرا زدی بهت نمیاد اه ! چند بار بهت بگم  ریش بزار من دوست دارم. بلند میگه لا الله الا الله از دست این دوتا! 

ماجرا اینه که من دوست دارم داداشی ریش بزاره! و آبجی کوچیکه نمی پسنده ، به این ترتیب دایم غر میشنوه از دست ما دوتا:))) میگه زن نگرفتم گیرشما دوتا افتادم:))))

پدرم همیشه صورتش تیغ تیغی بود، عموی بزرگ خدابیامرزمم که من بخاطر محبت بی نهایتش عاشقش بودم، هم صورتش همیشه تیغ تیغی بود برعکس عمو وسطی که  کامل میزنه، برای همین دوست ندارم داداشم تیغ تیغی نباشه، ولی آبجی کوچیکه میگه تیغ تیغی بده:)))

۰۰۰

با مامان اینا میخواستم برم بیرون ، آخرین نفر من بودم. در ماشین را باز کردم سوارشم که مطابق معمول ماشین خواهرم شلوغ و بهم ریخته بود، یک پام تو ماشین تا اومدم وسیله ها را بریزم اونطرف بشینم ، ماشین راه افتاد. منم که از وحشت جیغ میزدم ،یک پامم تو ماشین گیر کرده بود، یک پامم بیرون، دستمم به درماشین با زانو خوردم زمین و یک مسیری با زانو رو زمین کشیده شدم. شانس آوردم شلوار لیم از این جنس خوبا بود، اگر شلوار پارچه ای پوشیده بودم که بطور حتم سر زانوم پاره میشد، ولی شلوار لیم سر زانوش سابیده شد و زخم و کبودی کل زانوی ما را فرا گرفت!هنوزم زخمهاش میسوزه  ، تا زه نماز که میخونم ، موقع سجده که دیگه هیچی:((

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

میخواستم ادامه حرفام یک چیزی بنویسم که پشیمون شدم، تهران چقدر سرده!! من که با لجبازی بدون پالتو اومدم یخ زدم:))خدا را شکر دکتر فعلا گفت هرچندوقت یکبار چکاب میکنیم تا اگر تغییری نداشت عمل نکن، هروقت تغییر کرد بلافاصله باید عمل کنی.بازم شکر ، چون شیوه عمل که دکتر توضیح داد ، بیهوشی عمومی داره، که از اونجایی که شنیدم موقع بهوش اومدن همه چرت و پرت میگن، من میترسم:))) البته داداش کوچیکم یک عمل سرپایی با بیهوشی عمومی داشت، وقتی بهوش اومد تا نصف روز حالش بد بود، ولی چرت و پرت نگفت، اما بازم شکر که من از عمل رستم:)))

آتش نشلنی ها را با گل ها و شمع ها و حجله و پلاکاردعا دیدم، خدا رحمتشون کنه:(

ترکیبی

رفته بودم تو مغازه لباس فروشی ، خسته بودم. شلوارهاش یا کوتاه بود یا چسبون، قیمتهاشم بالا!تازه هی از هم می پرسیدن قیمتها را و حتی قیمت کالا را نمیدونستن، اومدم بیام بیرون دستم را گرفته بودم سمت لولای در و هرکاری میکردم باز نمیشد، آهرش که فهمیدم قهقهه من بود که بهوا بلند شده بود.

......................

به آبجی بزرگه گفته بودم اینقدر به این دخترت شکلات نده، یکمی هم برای من بیار خو:)) امروز برام سه تا بسته شکلات خارجی که من عاشقشونم آورده بود، همه را بردم مثل سنجابها قایم کنم که خواهرم گفت کجا؟!بیا با هم بخوریم دیگه:||گفتم عاموووو مال منه ، چشم ازش بردار که خودم تکی موخورم:)))

........................

دختر خواهرم میخواست بگه ملکه است ، برگشته میگه من خانم شاه هستم اسمش چی بود؟منم تا چندساعت بعدش هی بهش میگفتم خانم شاه حالتون چطوره؟:)))))

................................

قلبم درد میگیره و اشکهام سرازیره برای آتشنشانهایی که اسیر شدن و حالا فقط میشه گفت شهیدن ،برای خانواده هاشون که حالا میرن آزمایش دی ان ای که وقتی عزیزشون پیدا شد ، دست کم بتونن به جسم بی جون سوختش دست پیدا کنن، خداصبرشون بده و به اونهایی که این چند روز کار میکنن و هنوز ادامه داره قوت بده و صبر

به نیت رفتگان پلاسکو فاتحه بخوانید.

دیروز اخبار ندیدم، وارد نت نشدم، فقط دلم خواست بازار تهران  را ببینم. پس کار را پیچوندم و رفتم تهران تا بازار را ببینم. رسیدم بازار تهران تلفن باران شدم که کجایی؟ سمت پلاسکو نرفتی که؟کدوم خیابونی؟اصلا لازم نکرده گردش کنی برگرد و...

توی مترو شنیدم که چی شده . اومدم خونه و توی نت  دیدم فیلم ها و عکس ها را، میخواستم از سوتی هام توی گردشم بنویسم که دیدم نمیتونم. راستش را بگم ، دلم برای آتش نشان ها میسوزه ، آتش نشانهایی که زیر آوار موندن و آتش نشانی که صبح شهید شد. یادش میوفتم ، نمیتونم گریه نکنم. خیلی درد داره که یکسری که طبقه های پایین بودن بحای خروج از ساختمان شعله ور موندن و بعد باعث...

خدا همه اون رفتگان را بیامرزه و نجات بده کسانی را که زنده اند.