دنبال آبجی خانم دکتر رفتم و طبقه پایین دکتر داروخانه بود . گفت من حال ندارم رو صندلی داروخانه میشینم تو دارو بگیر , گفتم باشه .
آقا نسخه را دادیم و منتظر !! یکهو گفتن خانم ققنوسیان , ما رفتیم جلو , حالا به آقاهه میگم من ققنوسیانم , اونم گیجتر از من میگفت خوب چیکارکنم ؟!! داشتم عصبانی میشد که یک آقایی از پشت سرم گفت من اشتباه کردم , من فکر کردم جگر ققنوسیان را صدا کردن ,ولی این فاکتور مال نفس ققنوسیانه , هنوزآقای داروخانه پشت باجه گیج میزد که من فیش را از دست آقاهه کشیدم و رفتم حساب کتاب پای صندوق !!
آقا پای صندوق هم یک آقاهه بود با عینک دودی که از چشمش برنمیداشت و از رفتارهاشم خوشم نمیومد !! فاکتور را گذاشتم رو پیشخوان صندوق داروخانه که اینبار این آقاهه برداشت , یعنی کارد بهم میزدی خونم درنمیومد ,اومدم فیش را ازش بگیرم , سفت گرفته . میگم آقا اون مال منه , میگه یعنی چی خانم؟!! گفتم یعنی شما اشتباه برداشتین !! هنوز باورنکرده بود و سفت چسبیده بود که آقای صندوق دار هم بروی مبارکش نمیاورد بگه اون اشتباه کرده , خودش پرسید و آقای صندوق داربهش گفت اشتباه کردین شما.,نیشش را تا ته باز کرد و گفت الهی داغ زنت را ببینی :|| یعنی من میخواستم بزنم تو دهنشا , انقدر که عصبانیم کرد , بعدم چسبید بمن برای عذرخواهی که رفتم عقب و با چشم غره ای اصولی دورش کردم و فهموندم پایش را به حدگلیمش باید دراز کنه نه بیشتر.
بالاخره اون فیش پرمصیبت را بردم و دادم آقای داذوخانه چی که دیدم اون آقاهه که جگر ققنوسیان مال اون بود, با ترس و لرز از پیشخوان رفت عقب تر !! بخواهرم میگم ببین من برای یک فیش داروی ناقابل , چقدر بزن و بکش راه انداختم , قدربدون و سروقت بخور . حداقل ارزش اینهمه حرصم حفظ بشه , اونم که فقط میخنده!!
نمیدونم چقدر داستان عنوانی که براتون نوشتم را شنیدین یا نه ,ولی اگر نمیدونید هم با یک سرچ ساده بهش میرسید.من واقعا بهش رسیدم .
یک خیابونه که تاکسی ها فقط درصورت دربستی واردش میشن , چون خیابون را شهرداری بسته و باید خیلی دور بزنن تا وارد بشن و از اونطرف براشون صرفه اقتصادی نداره ,وارد شدن همینطوری .یکبار داشتم میرفتم , گفتم پیاده برم , چون تاکسی گیرت نمیاد !!! نشون به اون نشون که سه تا تاکسی خالی از جلوی چشمان مبهوت من پیاده رفت و خدا حالمو آورد سرجاش !!
بعد یکجای دیگه میخواستم برم , قبلا اینطوری بود که برای رفتن باید بخشیش را با لنگ مبارک میرفتی که جایی که خدا بخاد و منم ته دلم غر اون پیاده روی را میزدم که خدا یکحالی داد اساسی و آقای تاکسی از همون خیابونی که مجبور به پیاده روی بودم , رد شد و سرکوچه مورد نظرم پیاده کرد که رسیدم به عنوان !! برگشتش که باحالتر بود , آقاهه ازم پرسید خانم مسیر بعدیت کجاس؟گفتم ,, گفت میبرمت , بعد با چه قیمت خوبی من را رسوند:))چقدر من دعاش کردم .
خلاصه که اومدم بگم هرکجا ناامید شدین , فقط کافیه بگید :"کار را خوبه خدا درست کنه , سلطان محمود خرکیه"
بعضی آهنگ ها آدم را میبرن بسمت یکسری خاطرات خاص!!
مثلا من یادمه وقتی داشتم سه جلد رمان برباد رفته را میخوندم , , محسن چاووشی هم برای خودش آواز میخوند !! حالا هروقت آهنگهاش را گوش میدم , برای من صغحات کتاب ورق میخورن !!
یا شادمهر را وقتی کتاب جاده سبز که یک رمان خارجی میخوند را گوش میدادم !!
آن نیمه ایرانی ام کتابی بود که با صدای سیاوش خوندم .
یا یکوقتی شهرام شکوهی گوش میدادم که عجیب صداش را دوس داشتم ,اما یک آزار شدید روحی اونروزها باعث شد ,برای همیشه از آهمگهای رندگیم صداش را حذف کنم !!
اما الان ![
بسته به حالم میشپوم , مثلا وقتی شادم ,هر آهنگ شیش و هشتی را میشنوم , اما موقع ناراحتیم , آهنگای سنگین و سنتی فقط تو بورسه !! چندوقتی هم هست که دوتا آهپگ را روزی صدبار میزارم ,در حدی که مجبورم گوشی بزارم تا صدای بقبه درنیاد :|| یکیش سوغاتی هایده است و بعدی مهدخت اشرف زاده ,ایندوتا را میدونم انقدر گوش میدم تا برای همیشه حذف کنم از لیست موسیقی :))) کلا تعادل ندارم :\
اگر دوس دارین بگین , شما هم مثل منید؟اگر آره چه صدایی , با چه خاطره ای؟
بدلیل اینکه یکی قول داده بود با پذیرش بعضی چیزها , بعضی چیزا برداشته میشه و نشد . تازه دلار شد هفت تومن !!! دیگه وضع دستگاههای پزشکی کشور , شده مثل وضع هواپیماهامون :/
برای ام آر آی زانوم رفتم , یکجایی که مثلا دستگاههاش از همه بهتره تو شهرمون و اوضاع بهتری داره !! تا نوبت من شد که یکهو شام آوردن و همه حمله بسمت شام :|| بعد همون زمان گفتن برو بخواب روی تخت , آقا چشمتون روز بد نبینه یک چیزیم بستن به تخت که بالشتکمون را بزاریم توی اون وسیله !! هی خانمه میگفت بیا جلوتر , هی این پاچه شلوارمون نه که لباسش کاغذی لود عین چی تا ناکجا آباد میرفت بالا بی تربیت :/ هی من میاوردم پایین , باز عین چی میرفت بالا :|| خلاصش من و خانمه خسته شدیم , گفتیم لنگ و پاچه تو دستگاس , آقاهه اونطرف که بوق بوق دستگاه را درمیاره هیچی نمیبینه ولش کن!
عامو ما خسبیدیم رو تخت , این خانمه که کمک میکرد , یکم عجله داشت , همکاراش نرن سهمش را ,بخورن اون گوشی را توی صورت من بجای گوشم دوطرفش را گذاشت و گفت تکون نخور و دبدو رفت , طوری که در را هم درست نبست . بین خودمون بمونه , فکر کنم اون شکموها داشتن سهمش را میخوردن:))
خلاصش !
نه که دستگاه را تازه از زرورق درآورده بودن و نو بود :|| این قسمت کمر من روی ویبره بود ناجور !! بعد نه که من کلا زیادی سالمم !! حالا با این ویبره ریز که فکر کردم دور از جونم اگر سنگ کلیه داشتم , قشنگ خاکشیر میشد و مثل شن که نه مث خاک رس میریخت پایین :)) بعد همچینی میلرزیدم ,انقدر که نقطه دردناک وسط کمرم , چنان با دقت خودش را یادآوری میکرد که نزدیک بود پاشم و بگم ارواح هیکلتون , دس وردارین , اصا من نخواستم عکس:|| یعنی تو لحظه های آخر فکرم بودم که گفتن تموم شد و پاشو !!
نوبت بعد من یک آقاهه بود , من هنوز بلند نشده , اونو صدا کردن , بعد انگار اون بنده خدا پشت در منتظر مونده بود , حالا من تازه پاشدم و پاچه شلوارم تا ناکجا آباد بالا !! بعد توی اون دستگاهشون !! من که ندیده بودم آقاهه را , گفتم تا برسه , منم مرتب کردم خودمو!! بعد از کجا فهمیدم همه را دیده !! از اونجا که تا بلند شدم , دیدم دم در ورودی ایستاده بنده خدا و چشاش سرگردون دنبال منه :\\ دم بیرون رفتنم خودش گفت ببخشید خانم , من شما را دیدم :|| میخواستم بگم داداش شما یک پنج مین , باسن مبارک را میچسبوندی به زمین , چشمات پیچش رو من شل نمیشد , چرا در را چسبیده بودی , مگه حاجت میداد!!! والا این امامزاده ضرر هم داره برای بدن:\ اما چه کنم که چشمهام وظیفه چشم غره رفتن را به عهده گرفتن و لبها سکوت پیشه کردن !!
اینهم خلاصه ای از اینروزها !! شما چطور مطورین عامو؟
لز اینکه کسی احمق فرضم کنه خیلی متنفرم و برای بار هزارم مینویسم برخورد آدمها برام مهمه !!! اما دیروز با رییس موسسه زبان حسابی حرفم شد و حرصش دادم و حرصمم دراومد!!
آدم بی ادب و زبون نفهمی , که خیلی حس میکرد , در بالاترین سطح شعور و شخصیته ! عادت ندارم برای حرف زدن مستقیم تو صورت کسی نگاه کنم و از نگاه چشم تو چشم فراریم , ولی دیروز بجایی رسوند که زل زدم تو صورتش و هرچی دلم خواست بهش گفتم .
اینروزها ما اکثرا یاد گرفتیم تا میتونیم بدزدیم و همون را با یک اسم قشنگتر و تو کادو زرورق شده , تحویل بدیم با قیمت بالاتر!! از اونجایی که این سمت سال همه یاد زبان آموزی میفتن , پس موسسات سرشون شلوغتره ! حالا با عنوان گروه ویژه , خدمات قبل را با یک آپشن جدید آوردن و قیمتی چهاربرابر قیمت قبل و اسمش هم گروه ویژه است !! و ما که نیستیم تو گروه ویژه , هیچ خدماتی دریافت نمیکنیم , جزیکساعت کلاس !! درحالی که قیمت بالایی میدیم , بخاطر مثلا تخصصی بودن موسسه و خدماتی که قبلا دریافت میکردیم و حالا حذف شده , چون گروه ویژه سود بیشتری داره و بالاخره اونها هم باید اجاره بدن :||
اومدن بعنوان جلسه توجیهی که شما بخونید , تبلیغ گروه ویژه و تا تونست کوبید تو سر گروه ساده !! که بالاخره طاقت نیاوردم و گفتم شما دنبال تبلیغ گروه ویژتون هستین فقط , تازه اینم با لبخند تمسخرآمیز گفتم که داغ کرد ! و خلاصه تا آخر بحث یکی اون گغت , یکی من . بقیه هم تماشاچی ! اما من پول نمیدم که حرف بخورم , پس حق داشتم درمقابل آدم بددهن و بیشعور طلبکار باشم. بقول یک بنده خدایی , درطول روز کلی بالا پایین نمیشم , حرف نمیخورم و هربار توی فشار اعصابمو نمیزارم که دوزار دربیارم و وقت خرج کردنش هم تا کمر خم بشم و بگم , بفرمایید سوار بشید , شما راست میگید.
سر نبومدن تو جلسه اول , انگار با بچه ابتدایی حرف میزنه ,میگه شما به اجازه کی نیومدی ؟ کلاس نیومدی , کجا رفتی؟! یعنی اینکه بلند نشدم بزنم تو دهنش , از بزرگواریم بود , از عصبانیت , از صورتم حرارت بلند میشد . فقط یادم رفت بهش بگم بشما چه ربطی داره؟!! شما چه کاره اید اصلا؟!! دلم میخواد بیام ,دلم نخواد هم نمیام . به چه حقی سوال میکنی؟ بجای همش باز بهش پوزخند زدم و گفتم بواسطه اطلاع رسانی قوی شما , اصلا خبر نشدم , البته که بعدا از جوابم پشیمون بودم و باید همون جملات اول را میگفتم. باید بگردم دنبال یک موسسه دیگه , با آدم دزد و بی نظم و بی ادب , نه روانم و نه جسم درب و داغونم نمیکشه . من جای آرومی میخوام که اگر قول میده درمقابل هزینه اضافی که میگیره , بمن همونقدر خدمات بده , واقعا خدمات بده. وگرنه غلط میکنه پول اضافه بگیره و من بدهکارشم باشم.خلاصه که حتی خرید درمانی هم کمکی به خوابوندن اون همه عصبانیت وجودیم نکرد .هنوزم یادش میفتم حرصم درمیاد , مردک...