جنون محض

اگر یادتون باشه یک پست نوشتم در مورد ازدواج چیز مزخرفیه و بنا به دلایلی پاکش کردم . و گفتم پاسخ نظریات دوستان را اینجا می نویسم ، دوست عزیزی که لطف کردن و برام نوشتن آرامش دوران متاهلیشون را هرگز با دوران محردی عوض نمیکنن ، میخواستم بگم آفرین ، خوش بحالتون و براتون خوشحالم که این آرامش را دارید و دوسش دارین . در مورد سوال سپنتای عزیز هم ، حیف که به دلیل نرفتنهای مکررم رمز آیدیم را یادم رفته و کلا اون آیدی کن فیکون شد وگرنه همونجا بهت جواب سوالت را میگفتم و البت شرمندتم که چون خصوصیه نمیشه عمومی بگم .شاید یک پیج اینستا بزنم آدرس بدم یا تلگرام بزنم آدرس بدم اونجاها با تصویر برخی پستها گویاتره:))

و این شعر "گاهی گمان نمیکنی ولی خوب می شود " را بخونید ، اینروزها تنها شعری که توی ذهنمه فقط همینه . یکم خستم و بهم ریخته ، لعنت به ...

بعضی آدمها شعور زندگی ندارن ، برای خوب و بی تقصیر نشون دادن خودشون ، زندگیشون و شخصی های زندگی متاهلیشون را برای هر غریبه و آشنایی فریاد میزنن که وقتی خواستن تموم کنن بگن من مظلوم این ماجرا بودم و نه ظالمش!!!

پارسال همینوقتها بود که زنی در پی انتهای زندگی مشترکش دیوانه شد و خودش را کشت !!قضاوت نمیکنم ، ولی هنوز هم معتقدم ازدواج این روزها جنون محض به نظر میاد.

ختم قران

از وقتی یادمه همیشه ماه رمضون رسم بود تو خونمون قران را یکبار ختم کنن ، من که هیچوقت حالش را نداشتم. نهایت دو جز اونم به زور مامان:))تا اینکه دوسال پیش  روز اول ماه رمضان مامان گفتن هرکسی تا آخر ماه رمضان قرانش را ختم کنه یک جایزه تپل داره و به این ترتیب من برای اولین سال قرانم را ختم کردم و الحق و الانصاف جایزه خوبی گرفتم:))  پارسال با تلویزیون شروع کردم بخوندن و چون کلاس میرفتم مدام یکی درمیون عقب می افتادم و سعی میکردم خودم را برسونم و دو روز آخر ماه رمضان من ۳ جز داشتم تا ختم کامل قران ، البته چون قراره سفرداشتیم ، قرار بود بقیش را توی مسافرت بخونم که زد و اون بنده خدا فوت شد و ما درگیر نبودن های مادر و ...بعدتر هرچی مامان گفتن حیفه ، قرانت را ختم کن ، دیگه حوصلش را نداشتم .و به این ترتیب ختم نشد ، ولی امسال سعیم را کردم برای تموم کردنش بخصوص که ۱۵ رمضان جایزم را گرفتم:))) دیروز بالاخره جز آخر را که رفته بودم مسافرت و مونده بود را خوندم ، من نمیدونم رسم شما چیه ، ولی ما جز آخر را شریک میکنیم بقیه را و به اسمشون میخونیم و انا انزلنا و قل هوالله به هرکسی بیفته به خیر عظیم تعبیر میشه و شیرینی میده به کسی که قران خونده و شریکش کرده . من هرسال اسمها را روی ورق مینوشتم و میخوندم .امسال با یک شیوه ابداعی جدید اینکار را کردم که قل هو الله بخودم افتاد :))) تصمیم گرفتم به همین مناسبت برای همه کیک بپزم که مشخص شد که نولد شوهرخواهرمه و شب که اون مهمان ما بود خواهرم زودی به اسم کیک تولد شوهرش تموم کرد که البته من بخاطر خواهرم لو ندادم که کی گفته من برای اون کیک پختم ، والا!!! چه کنم قلب مهربونم نزاشت و فقط لبخند ژکوند تحویل همه دادم:)))

عید دوستان با تاخیر مبارک

من عاشق مسافرتم ، اصلا توی سفر روحم جلا پیدا میکنه و آرامش عمیق روحی بهم دست میده . برای عید فطر نیت داشتیم بریم جای خنک ، چون خیلی هوا گرمه ، خواهرم اینا که زده بودن زودتر رفته بودن شمال ، گفتن بیایید که هوا اینقدر خنکه ما شب با لحاف میخوابیم . ما هم به اعتماد اونا روز قبل از عید تو یک جاده خوب رفتیم شمال ، چشمتون روز بد نبینه ، گرم و شرجی که بود که هیچی ، مورچه های بالدار حمله کردن و اوضاع خرابتر شد ، اصلا یکوضعی شد ، ما که تا روز آخر برگشتمون پختیم، قشنگ کبابی برگشتیم . تنها شانسمون این بود که جایی که بودیم نزدیک جنگل بود و خیلی صفا داشت منظره روبرومون .

اما داداشم گفت ، من صدسال دیگه که تابستون سمت شمال بیام :))ولی خداییش همه دستهاش سوخته ، صورتشم سوخته؛) من که از کرم زدن به صورت خوشم نمیاد یکسره درحال کرم زدن بودم ، با اینحال پوست صورتم کنده شد تو اون آفتاب و گرما ، درهرصورت جای شما خالی ، خوب بود.امیدوارم به شما هم تعطیلات خوش گذشته باشه و عیدتون با تاخیر مبارک

پست موقت

بنا به دلایلی پست قبلی حذف شد ، اما پاسخ دوستانی که نظر گذاشتن و زحمت کشیدن را در پایان همین پست موقتی میزارم:))

جام جهانیمون مبارک

خیلی خوبه که رفتیم جام جهانی ، من که یادمه آخرین  جام جهانی من مدرسه میرفتم و بچه ها به بهانه آب خوردن دم سرایداری مدام آمار گل های خورده شده و زده را میگرفتن. حتی یک کلاس یادمه یکی از بازی ها یواشکی رادیو برده بودن که گل که زده بودیم با جیفی که توی کلاس کشیده بودن لو رفته بودن و کل کلاسشون تنبیه شدن.

بازی ایران و آمریکا هم بهار خواب خونمون تلویزیون را برده بودیم و تو تاریکی سفره شام هم پهن و با چه هیجانی شام خوردیم و جیغ زدیم و شادی کردیم:)) تازه کوچه قدیممون همه همسایه ها خاص بودن:))

امشبم بخاطر من رفتیم بیرون که توی یکی از خیابونهای نزدیکمون موتوری ها با دوتا ماشین دعواشون شده بود و چوب بدست گرفته بودن و...از اونجا در رفتیم و افتادیم تو ترافیک های یک خیابون دیگه و...

خلاصه رفتنمون به جام جهانی بر همه دوستان مبارک و البته لازم به گفتن نیست خودتون میدونید دیگه که این شبهای احیا من را بصورت خاص یاد کنید و دعا کنید.سپاس.