-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 دی 1396 23:12
نمیدونم این چه طرز فکری هست که تا چادری میبینن که رویی گرفته , میگن مادر !!! خوب من خیلی بدم میاد کسی بهم بگه و دستمم برسه یکی میزنم تو دهنش تا یادش بمونه , چطور برخورد کنه ! داشتم از توی بک خیابون فرعی فوق خلوت میرفتم تا برسم به خیابون اصلی که یکمرتبه یک موتوری که نهایت خیلی هم خیلی از من کوچیکتر بود , یکسال هم...
-
مراقب خودتون باشید لطفا !!
چهارشنبه 13 دی 1396 13:10
خوب بسلامتی یکی از کلاسهام تموم شد . فکر کنم استاد سجده شکر را دیشب به حا آورد که از شر شاگرد زبون درازی مثل من راحت شد :)) اینقدر که من اذیت کردم این بنده خدا را :)) جلسه قبل امتحان , داشت در مورد امتحان توضیح میداد و هرچی پیش میرفت امتحان سخت تر میشد , آخر حلوی زبونم را نتونستم بگیرم و گفتم , استاد تصور نمیکنید خیلی...
-
یادم رفت !!
دوشنبه 11 دی 1396 23:25
یادم رفت چی میخواستم بهتون بگم , , کلی ماجرا بود . اما یادم رفتن. میشه یکی بگه تلگ..رام را درست کنن !!! اه خوب یکی مث من که چیز نداره و نصبشم بلد نیست چیکار کنه؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 دی 1396 19:43
دیروز داشتم پارک دوبل میکردم , مربیم داشت میگفت اینطوری کن و اونجوری نکن , یکمرتبه تو پیاده رو یک خانم عصبانی دیدم که نزدیک بود بیاد من را از ماشین پیاده کنه و بزنه , تازه سرشم برای من تکون میداد , اگر فکر میکنید من اینا را دیدم , سخت در اشتباهید :// چون من از استرسم هیچی نمیبینم , اینا را آبجی کوچیکه و مربیم گفتن ,...
-
یک مشت خزعبلات
چهارشنبه 6 دی 1396 12:25
از الان بگم همه چی قاتی هست , البته که شما عادت کردین :)) کلاسی که میرم , برای تقویت مکالمه , باید یکسری متن را حفظ کنیم و از حفظ توی کلاس بگیم . هربار متنها کوتاه بود و حفظشون نهایت یکربع طول میکشید که البته لهجه و تلفظهای من تو همشون مشکل داره , چون خجالت میکشم از استاد , تلفظها بهم میخوره و اون هم که اصرار داره با...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 دی 1396 15:54
یک دوره ای , کلاسهای فیلمبرداری میرفتم که چون زمان امتحانش با امتحانهای پایان ترم دانشگاهم مصادف شد , هرگز مدرکش را نگرفتم :|| یادمه چند ساعت تیوری داشتیم و بعد بصورت عملی دوربین به دست , توی آموزشگاه باید راه میفتادیم برای فیلمبرداری , سوژه کردن هر موجود زنده و هرمکانی هم آزاد بود :)) من از بین تمام سوژه های توی...
-
من و ماجراهای رارندگی !!
پنجشنبه 30 آذر 1396 11:26
یادتونه گفتم یک مربی خانم گرفتم برای رانندگی !!! خب شکر خدا ساعتهامون به هم نخورد و با کمال میل مربی من مرد شد :))) البته میگم شکر خدا چون مربیم دست کم هیچی نداره , اخلاق داره , اگر چشم نخوره , چون دو جلسه هستش که من بدعصبانیش میکنم و دیروز نزدیک بود من را بصورت کامل بزنه , در این حد عصبانی شد :)) منم که در همه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 آذر 1396 22:12
آخ آخ بزارید براتون بگم چه خرابکاری هایی فقط امروز کردم :)) امروز امتحان میان ترم بود , منم که یک کلمه محض رضای حضرت حق نخوندم , تا سه ربع مونده به امتحان که کتاب دستم گرفتم و چیزی نزدیک به ششصد تا کلمه را سعی کردم حفظ کنم :|| اصا نگران نباشیدا , چون تو امتحان کلمات را فراموش کردم و جمله هم نمیتونستم بسازم محض رضای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 آذر 1396 13:52
یکزمانی یک دوستی بهم گفت , کاری که تو میکنی وبلاگ نویسی نیست اسمش .خوب من هم ادعای وبلاگ نویسی ندارم , دست کم هرچی مینویسم برای دل خودمه , والا دوستان که میخونن و نظر نمیدن , چو کنم دیگه :))) .................،،،، بزارید از اتفاقات این چندوقت بگم . من رسما تبدیل شدم به یک خل و چل بمعنای واقعی کلمه , البته قبلا هم...
-
درهم و برهم
سهشنبه 14 آذر 1396 23:47
حقیقتا بی دلیل نگفتن آدم را سگ بگیره , ولی جو نگیره :|| آبجی بزرگه یک سریال ترکی عاشقانه از نت گرفته بود و دیده بود , تعریف کرد , منم دو قسمت را با زیرنویس فارسی ازش گرفتم و دیدم وخوشم اومد , بقیه قسمتهای بعدی زیرنویس نداشت :\ حالا خواهرم به واسطه شوهرخواهرم که ترک زبان هست یک دیلماج داره بفهمه , ولی من ... هعیییی ,...
-
دوتا ,ولی بیربط :||
جمعه 10 آذر 1396 22:43
من بخاطر عملم , باید یک رژیم غذایی خاصی را رعایت کنم , مثلا خوردن هرنوع شیرینی و بستنی برام کاملا ممنوع هست . خوردن فست فود ها در حد بسیار محدود , مثلا ماهی یکبار و بخاطر مشکلاتی که از آخرین سونوگرافی که اصلا با شیوه معمولی که برای همه انجام میشه , برای من نبود , مصرف میوه و سبزی زیادی باید انجام بدم تا زخمم بسته بشه...
-
من و زبان
پنجشنبه 9 آذر 1396 14:55
من کل سالهاییژکه زبان انگلیسی خوندم و اونهمه پولی که تو شکم موسسات آموزش زبان ریختم را حروم کردم , از بس که جملاتم اول باعث هنگ و بعد تفریح بقیست
-
اندراحوالات سوتی های من:))
شنبه 4 آذر 1396 14:46
سه تا سوتی بزرگ دادم هفته گذشته , در حد آبروریزی تاریخی اولیش جایی جلسه بودم ,بعد طبق عادت که مامان میان دنبالم رفتم بیرون تا سوار ماشین مامان بشم که ,ماشین شبیه ماشین مامان دیدم ,توتاریکی شب و کوچه تاریک هم نه پلاکش پیدا بود و نه راننده , منم تا رفتم سمت ماشین و اومدم درش را باز کنم ,یکهو حرکت کرد , اونجا هم پر آدم...
-
من و آشپزی و دریاچه
پنجشنبه 2 آذر 1396 21:01
مامانم هروقت غذایی مثل آبگوشت یا خورشت میخوان به من بسپرن , سفارش اکید میکنن که دریاچه نبندم:))ولی از اونجایی که من , من هستم. بالاخره دریاچه بسته میشه:)) قبلا اصلا کته پختن را نه قبول میکردم و نه کسی به عهده من میزاشت , چون بجای کته, شفته تحویل میگرفتن:|| اما از وقتی که مادرشوهر آبجی بزرگه , گفت که یک بند انگشت روی...
-
چه خبر!
شنبه 27 آبان 1396 11:45
توی دو تا مراسم هست که به نظرم حرف و حدیث ازش زیاد بیرون میره , یکیش عروسی هست و بعدیش عزا !! من از رفتن به مجلس ختم فراریم , بخصوص اگر مجلس ختم یک پدر باشه , که بقدری بهم میریزم که تا چند روز بقولی آدم نیستم . برای ختم پسر عمم مسجدی که گرفتن نزدیک خونمون بود , هرجی میتونستم زورمو زدم که نرم ,ولی فایده نداشت .رفتم و...
-
حوادثی که گذشت :||
پنجشنبه 25 آبان 1396 01:13
پسر عمم بعد از یک دوره یکماهه بستری بودن تو بیمارستان فوت کرد . من که به خاک سپاریش نرفتم , چون به اصرار آبجی کوچیکه رفتم تهران یک دکتر جدید , یک خانم دکتر بی نهایت بداخلاق که هرسوالی من کردم دریغ از یک جواب درست !!!بهش میگم ,,من بخوام عمل کنم , با چه روشی عمل میکنید؟میگه من با اگر جوابت را نمیدم , تو تصمیم بگیر ,...
-
ای کهن بوم و بر , تسلیت باد برتو
سهشنبه 23 آبان 1396 23:25
میدونم دارم دیر از زلزله ای مینویسم که صدراخبار ایران هست . من عید سال قبل ایلام بودم , به دعوت دوستانمون,طبیعت بکر و فوق العادش و مهمون نوازی بی نظیرشون ,بارها هم به کرمانشاه سفر کردم و اصلا خاطره بدی از سفرهام نداشتم .ولی خبر زلزله و کشته شدن هموطنانم , اومم توی دوتا منطفه دوست داشتنی من , خیلی درد داشت , خیلی .هنوز...
-
گروه خام خواری و گیاه خواری!!!
یکشنبه 21 آبان 1396 22:00
مامان از طریق دخترخالم با یک گروه خام خواری و گیاه خواری آشنا شدن که توی خیلی از کشورهای دنیا من جمله آمر..یکا فعالیت گسترده داذن. این گروه معتقدن همه مریضی ها و دردهای بشر از غذاش هست . به همین دلیل مصرف گوشت را کلا کنار گذاشتن و رو آوردن به خوردن میوه ها و سبزیجات و... سیر و ماست و پنیر حذفه و به شکل خاصی دارن که با...
-
پیشنهاد بدین لطفا
یکشنبه 21 آبان 1396 21:37
مبخوام یک مغازه کوچولو بزنم که از پس ادارش به تنهایی بربیام , جنسهاشم فاسد شدنی و خراب شدنی نباشه , چون آدم اهل سفر و کلا مریضی هستم:))) از پیشنهادات شما استقبال میکنم :))
-
فروشندگی
دوشنبه 15 آبان 1396 23:21
یکی از مشاغل سخت دنیا به نظرم فروشندگی هست . چون نیاز داره به اینکه ارتباط جمعیت بالا باشه و چونه گرمی داشته باشی و بالاتر از همه اینها آدم صبور و خوش خلقی باشی و از کوره در نری و طلبکار با مشتری برخورد نکنی. من یک مغازست که سالهاست فقط از اون خرید میکنم و مطلقا تا الان کسی به اون اندازه باعث نشده ازش خوشم بیاد برای...
-
چه خبر؟
پنجشنبه 11 آبان 1396 13:35
چندشب پیشا برای آبجی کوچیکه رفتیم مانتو بخریم , بعد منم چشم از این مانتو سنتی ها را گرفت , سایزمو برداشتم که برم بپوشم . آقای فروشنده گفت بدین من دکمه هاش را باز کنم ,دادم دستش . یک نگاه کرد و داد دستم و گفت بهت بزرگه , باید فلان سایز را برمیداشتی . خوب از اونجایی که از این قبیل نگاهها و دخالتها , اونم از طرف یک آقا...
-
آیا راننده میشوم یا خیر؟
پنجشنبه 4 آبان 1396 19:17
یادم رفت بگم کلاسهای رانندگی را رفتما , ولی از شش جلسه تا الان چهارتاش را رفتم و لای کتابشم باز نکردم':))) بعد امروز مثل مدرسه، معلمش سوال کرد , منم بلد بودما از روی تجربیاتم , ولی از بس بی اعتماد بنفسم گفتم نمیدونم , اونم تو برگه ثبت نامم جلوی اسمم باخودکار منفی گذاشت :|| تازه یک معلم بی نهایت بداخلاق داره که هرجلسه...
-
ما را دعا کنید در این رنج بی حساب !
پنجشنبه 4 آبان 1396 12:14
دیروز رفتم باز تهران ، البته که دکتر سونوگرافی ( این سونو فقط توی تهران انجام میشه و ما تو شهرمون نداریم ! ) یک منشی نسبتا چیز داشت که اعصاب آدرس دادن هم نداشت ! از پشت تلفن که آدرس میداد میخواست بزنه ! بقیش که بماند ! دکتر هم که یکم خودش گیج میزد ! گم میکرد وسایلش را ، دور خودش میچرخید ! اصلا یکوضعی . ولی دست کم...
-
گریه به چه قیمتی؟!!
چهارشنبه 3 آبان 1396 13:56
فامیلهای مادریم تقریبا همشون بازاری و پولدار هستند . دیروز خونه پسردایی مامانم روضه بود و منم رفتم برای عوض کردن حال و هوام و دیدن آپارتمان بزرگ و شیکشون که مبگفتن خیلی دیدنیه , چون تازه ساز بود و جدید عوضش کردن . خانمی که میخوند چون بین یک مشت خانمی که بیشتر شبیه بود به اینکه مجلس عروسی اومدن تا روضه , برای درآوردن...
-
بقیه روند دکتر رفتن ها :/
یکشنبه 30 مهر 1396 09:07
رفتم یک دکتر جدید باز هم برای مشاوره عدم عمل :خنده: این دکتر که بالای هشتاد سال سن داره , به قولی از این نوع جراح ها معروفه ! اسمش را کافیه هرکجا ببرید تا بهتون بگن شما این غول را تو شهرتون دارید و آواره جاهای دیگه اید !!! خلاصه که منشی دکترجان زحمت تلفن جواب دادن را هم نمیکشن و باید حضورن بری و برای چندماه بعدوقت...
-
نداریم , نگرد , عنوان را گفتما
جمعه 28 مهر 1396 21:32
موهام را پسرونه پسرونه زدم , هی عمه جانم نگاه میکنن و لبخند میزنن و میگن وقتی یکهویی میای فکر میکنم یک آقا پسر اومده , بعد خوب نگاه میکنم , میبینم تویی:)) ........................ دقت کردین تیشرتهای مردونه لامصب چقدر جنسشون بهتر از تیشرت های زنونس !! اصا قابل قیاس نیس جنسش در همین راستا , یک تیشرت فروشی مردونس که...
-
حکمتت را شکر
پنجشنبه 27 مهر 1396 12:37
با آبجی کوچیکه دیروز رفتیم یک دکتر دیگه , دکتری که تعریفش را زیاد شنیده بودیم . چون نوبتهاش چندماهه بود همینجوری رفتیم و از ساعت سه و نیم تا یکربع به هشت اونجا بودیم و مریض آخر رفتیم تو . دکتر گفت اصلا حرف عمل نمیکنم و... را نزن خانم که به اندازه انار یکیش و اون یکی هم به اندازه یک پرتقال بزرگ شده غده ها و حتما باید...
-
آخر سر چی شد؟!
چهارشنبه 26 مهر 1396 10:59
توی اینستا نوشته بود تیپ شخصیتیتون را برای دیگران محکم نشون بدید , ولی خوب من اینجا غر نزنم و اشک نریزم , تو خونمونم بخاطر مامان خیلی نمیتونم , پس کجا بریزم حرفامو , میمیرم که !! دیروز رفتم دکتر و گفت عمل اورژانسی , سریع نامه مینویسم بیمارستان و برو دنبال پذیرش !! بخاطر مهمونمون با آبجی کوچیکه رفته بودم و مامانمم...
-
امشو
یکشنبه 23 مهر 1396 21:21
عمه جانم که اینروزها زیاد سرحال نیستن , تصمیم گرفتند بیان شهرما و دیداری با اقوامشون داشته باشن .درست موقع دکتر بازی های من :)) تهران را که باید برم , چون دکتر شهرخودم که آزمایشهام و سونوم را دید تاکید کرد حتما همین هفته برو تهران و نظر دکترت توی تهران را بپرس . بعد تو این فاصله که مدام تو دکتربازی بودیم , خونمون شده...
-
خلیج همیشه فارسم
یکشنبه 23 مهر 1396 07:36
یادتونه برای گواهینامه گرفتن چی نوشتم ! خوب من دلم واقعا میخواد که رانندگی کنم , برای همین علیرغم توصیه چشم پزشکم رفتم باز دکتر معاینه راهنمایی ...رانندگی . چون ایشون برگه من را امضا نفرموده بودن و گفته بودن هروقت نامه اپتومتریست موردتایید من را برای شماره چشمت آوردی , بعد امضا میکنم . همینجا اینو داشته باشین تا...