بازهم تعلیم رانندگی و...

اینبار که دنبال آبجی کوچیکه رفتم دقیقا سه بار بهش سلام کردم که یکیشم جواب نداد ، به آبجی کوچیکه گفتم یکبار دیگه بگی بهش سلام کن من میدونم و تو . اونم گفت خب تلافی جلسه قبل را درآورد ، گفتم مرد گنده بچه است که با من لجبازی کنه؟!گفت ولش کن ، تو هرکاری دلت خواست بکن.

بار پیش حوصلم سر رفته بود اینبار با یک کیف پر رفته بودم و نشستم به انجام کارهام ، صدای خش خش کاغذ اینقدر عصبانیش کرد که هی چندبار به سمت عقب نگاه کرد که یک چیزی بمن بگه و نتونست ، البته که فدای سرم این به اون آهنگای مزخرفش در:))) آخه کدوم تعلیم رانندگی آهنگ میزاره اونم با صدای بلند!!!!!

تازه یک خرابکاری کردم در حد تیم ملی!!! حواسم نبود و اسم آبجی کوچیکه را جلوش آوردم و اونم از قصد هی آبجی کوچیکه را با اسم کوچیک صدا میزد ، یعنی کار را بجایی رسونده بود که می خواستم کفشم را دربیارم و چندبار محکم بزنم پس کلش که اینطور روی اعصاب من رژه نره ، من نمیدونم چه اصراری به صمیمیت و دوستی داره ، آخرش میدونم با این مردک دست به یقه میشم ، خیلی روی روان من میره...

اینوسط تلفن من که سالی یکبارم زنگ نمیخوره ، زنگ خورد. خب من که نمیتونم از ماشین در حال حرکت پیاده شم، تازه گوشی الاغم چندوقتی هست قفل میکنه و نه صدای زنگش قطع میشه و نه میشه پاسخ داد و مجبوری به صفحه زل بزنی  و حرص بخوری تا خفه بشه ، حالا تو ماشین هم همین شد . اعتراض آمیز به آبجی کوچیکه میگه به خواهرت یک چیزی بگو!!!! والا مگه دست منه! تلفن واجب بود ، بار دوم حرف زدم تا بسوزه ، خب واجبه بشر:)))

زمان پیاده شدن هم باز گوشیم زنگ خورد که آنتن نمیداد و البته آقا ایستادن و کل مکالمه بنده را شنیدن و در نهایت با لبخند ژکوند میگه خداحافظ!!!یکسره هم که از خاطرات دانشگاهش تو ماشین ما را مستفیض میکنه!!! اینطوری پیش بریم یا من اونو سکته میدم یا اون منو که البته مورد دوم محتمل تره ،اگر بخاطر مامان نبود که نمیتونن برن ، محال بود تحمل کنم . واقعا گاهی دلم خفه کردنش را میخواد و چهاربارم با ماشین از روش رد بشم:)))تازه میخواد فرار مغزها کنه ، من که موافقم بره زودتر :)))

نظرات 1 + ارسال نظر
Sepanta شنبه 6 خرداد 1396 ساعت 00:03

چه آدم بی مبالاتیه آهنگ واسه تعلیم رانندگی !!!!

والا منم تو همین موندم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.