پایتخت نشینی فرهنگ می آفرینه یا نه؟

داشتم اینستاگردی میکردم , یک کلیپ دیدم و کپشن سلبریتی که از هیجان منفی یک نفر بنده خدا نتیجه گیری خودش را داشت.من هیچوقت نظرات یک کپشن را نمیخونم و چون خودم آدم قعالی نیستم و پست نمیزارم , فقط عکس میبینم و کپشن میخونم و گاهی کلیپ میبینم.

اما چیزی که باعث خوندن نظرات شد , چون این سلبریتی از شهرت بالایی برخوردار بود و موضوع کپشنش, بحث داغ اینروزها !!به اینکه نظرات چی بود کاری ندارم , گاهی خیلی تند و گاهی همسو با اون سلبریتی . اما اونچه که باعث نوشتن این متن شد یک نظر تند بود که من را برد به یک حرف که هنوز موندم پایتخت نشینی آیا مفهوم تمدن بالا و فرهنگ داشتن را میده و شهرستانی بودن معنی بی فرهنگی و...؟

اون نظر انتقادی نوشته بود تو یک شهرستانی هستی که اومدی تهران و دنبال جلب نظری و... چندسال پیشم یک بنده خدایی که ساکن تهران بود و  خدا خواسته بود و با مردی ثروتمند ازدواج کرده بود و چندسالی بود محل سکناشون خارج از کشور .بود وقتی اومده بود ایران , و داشت با آب و تاب از زندگی اونجا میگفت و فکر میکرد آخخخخ ما داریم میترکیم , وسط حرفش ماجرای یک پارتی ایرانی ها را  توی اون کشور  تعریف میکرد و ضمن بیان  محاسن پارتیشون و رفتارها ,فرمودن که همه باید دنگ میدادن و در پارتی شرکت میکردن و یک آقای شهرستانی , دقیقا ۴بار کلمه شهرستانی را تکرار کرد که یکم زیادی تو مهمونی غیر..مجاز خوردن و فاجعه آفریدن . و صدالبته درادامه فرمودن , این شهرستانی های بی فرهنگ و دور از تمدن تا به آزادی میرسن خودشون را فراموش میکنن و...اینو که گفت دیگه حتی نگاهشم نکردم .یعنی بد..مستی و زیاده روی فقط مخصوص شهرستانی هاست؟! یعنی ایشون که تا قبل رفتن حرمت سرش میشد و درجمعی که همه محجبه بودن , حداقل تو لباس پوشیدن دقت میکرد و حالا لباسهای باز میپوشن و خرمتی نگه نمیدارن یعنی اوج فرهنگ و تمدنن؟!! آخه ما چی فکر میکنیم و دهنمون را باز میکنیم؟!!

من نیمی از خانواده پدریم اهل حجاب نیستن ,ولی ما همیشه بی مشکل کنارهم جمع میشیم و خوشیم. چون حتی خانمهای بی حجابمونم ,لباس پوشیده تن میکنن ,اکرچه شاید روسری سرشون نباشه.

چون دوستانی هستن که اینجا اهل پایتختن و دوستانی مثل من شهرستانی ,میخوام نظرتون را بدونم . آیا نظر شمام براین هست که پایتخت نشینی مفهوم تمدن و فرهنگ داشتن میده و شهرستانی بودن یعنی بی فرهنگی و بی جنبگی؟لطفا نظر واقعیتون را دور از تعارف بگید.

عایا صلاح است یا نه؟

رفتیم یک مسجد شیک تو بالای شهر ,  بعد من گفتم جای دعوا با پیرزن ها سر نماز خوندن روی صندلی , برم روی زمین نماز بخونم که البته نشستن برای تشهد و سلام خودش داستانی داشت!!

اینوسطم یک دختر تپل مپل یکساله هم بود که سرنماز پدر من را درآورد از بس مهر من را برداشت و من پس گرفتم  امااا اونچه که باعث خنده من شد و بمامان گفتم نمازمو جماعت نمیخوندم , سنگینتر بودم بلاهایی بود که سر مردم آوردم :))

اولین بلا سر خانمه توصف جلویی بود که موقعی که میخواست بلند بشه , منم از تشهد با مصیبت داشتم بلند میشدم  که خوردم به اون بنده خدا و نزدیک بود با مغز بفرستمش تو دیوار روبروش:)) بلای بعدی را سرخانم پشت سری آوردم که اومدم باز تو تشهد نماز بعدی اومدم بلند بشم ,پام رفت عقب و محکم خورد تو سراون بنده خدا:)))

نفرسومم همون تپل خوشمزه بود که من نمیدونستم رفته پشت من ,اومدم بشینم و سلام نماز را بدم که یکمرتبه دیدم روی یک قلمبه فرود اومدم که زود فهمیدم و سه متر پریدم جلو :))


حالا به نظر شما صلاحه هنوز من برم نماز جماعت؟!!

پ.ن: اینم بگم بخاطر کشیدگی تاندون پام کلا نمیتونم روی زمین نماز بخونم و باید پشت میز بخونم .چون امکان چارزانو و دوزانو نشستن را ندا ر م.


پ.ن۲: دوستان من الان یک هفته است که حتی وبلاگ خودمم بزور باز میکنه . اگر نتونستم نظر بزارم و یا نمیزارم یا مشکل از نتمه یا دستگاهم , از بی معرفتیم تیست. ببخشید دیگه:گل:

یک تجربه مفید

  یک توصیه به پدرومادرهای عزیز!!!

تحت هیچ شرایطی تل..گرامتون را دست بچه هاتون ندین ,چون ممکنه سوژه ای از طریق دوستانتون دست فرزندانتون بدین:))خب بزارین بحث را بازتر کنم . 

مامانم با دوستانشون یگ گروه دارن , مادر یکی از دوستاشون چندوقت پیش فوت کردن , بعد همه پیام تسلیت گذاشته بودن . من هیچوقت سرگوشی مامان نمیرم , اونبار هم گفتن برو از تلگ..رامم یک شماره کارته بخون برام (خونه نبودن و گوشیشون خونه بود) خلاصه 

من که دیدم حالا رفتم سرگوشیشون , گفتم بزار ببینم تو گروهشون چه خبره , پیامهای تسلیت را میخوندم که یکمرتبه یک پیام باعث شد تا من ساعتها بخندم . وقتی مامان اومدن خونه هم من میخندیدم و گفتم چرا ایتطوری پیام گذاشته این دوستتون !!

دوست مامانم نوشته بود :درود سمی جون ... و تسلیت گفته بود درگذشت مادر سمی خانم را که البته با متنی متفاوت از درودشون بود , من داشتم به درود میخندیدم که برادرم که شنیده بود گفت خوبه ننوشته درود به شرف آریاییت سمی جون:)) منم کفتم فقط قبلش یادش رفت بنویسه به نام اهورا..,مزدا :)))  درود به شرف آریاییت سمی جون ,جی شد این وقت سال فوت مردن؟و... جدای ازخندیدن به این پیام تسلیت , متن تشکر سمی خانمم باعث خنده من شد . بنده خدا خواسته بود نحوه فوت مادرش را ادبی توضیح بده و تشکر کنه بابت پیامهای تسلیت  , که کلا زده بود خراب کرده بود و بعد توضیحات نوشته بود مادرم بعد فلان روز به سمت آسمانها کشیده شدند , اینقدر خندیدم که مامانجون با خنده گوشی را گرفتن و گفتن زشته بچه تو گوشی مادرش فضولی کنه . بشین سرجات .

خلاصش که گفتم این تجربه را داشته باشید به دردتون میخوره:))

حاجت روایی شکمی

من عاشق قورمه سبزیم:)) یعنی اسم قورمه میاد و من ضعف کردم:)) بعد اینوسط امسال محرم , چون امکان چهارزانو نشستن و دوزانو نشستن را ندارم   هیچ روضه ای هم نتونستم برم و نمیتونم !!

بعد من عاشق قورمه سبزی های امام حسینم , یک طعم متفاوتی داره , چون نمیتونم برم , آخرین دفعه که با خواهرجان حرف میزدم گفتم بچت را بفرست روضه هرشبی قورمه سبزی دادن بگو بیاره برای خاله جانش:)) خواهرمم خندید گفت بیا خونمون برات بپزم شکمو :)) گفتم نه اونجوری نمیخوام , مدل خاص میخوام:))

بعدامشب دنبال آبجی کوچیکه رفتم دکتر چون سرماخوردگی شدید و تب و لرز داشت , موقع برگشتن از دکتر , دست مردم قورمه سبزی دیدم که چندتا تو بغلشون و یکیشم میخوردن , بدجور دلم رفت و خواستم . گفتم یا امام حسین من روضه نمیتونم بیام , ولی دلم از اون غذاهه میخواد , شاید باورتون نشه ,ولی نیم ساعت پیش یک آقایی زنگ درخونمون را زد و دوتا قورمه داد. اصا اشکم دراومد.چی میشد بقیه حاجتامم همینطوری میگرفتم؟!

روزهایی که گذشت!

خب من برای ادامه درمان مجبور شدم باز برم تهران!! هرچند دکترم معتقده همه امکانات تو شهرمون هست !! ولی خب دکتر که در جایگاه بیمار قرار نگرفته که مشفت ها را ببینه !!!

ما یک درمانگاه تخصصی داریم که چون خیریه هست , شما مبلغی کمتر پرداخت میکنید مثلا عمل سرپایی هفتصد تومنی را اینجا با چهارصد میتونید انجام بدین !! البته اگر از منت حتی نیروی خدماتی هم که میگن خیریه است و داری کمتر پول میدی و روت هم زیاده بگذریم :؛؛

من با یکجور دیسیپلین نظامی بزرگ شدم , هرچند پدرم اصلا نظا..می نبودن , ولی شرایط شغلیشون باغث نظم خاصی  بود که همیشه تو زندگی ما جریان داشت .برای همین بی نظمی و بی برنامگی میتونه تا حد جنون من را ببره , و خب چون درمانگاه خیریه دراصل متعلق به عر...بهای عرا..ق است و کارمندانش ۹۸ درصد از همون جنس هستن , تکلیف برخوردها مشخصه . نداشتن نظم و هرکی به هرکی و سفارشی هایی که خارج از نوبت برای معاینه میروند  و منت بی پایان پرسنل و رفتار نسبتا توهین آمیزشون باعث میشه هربار سختی راه را بخرم اما جایی برم که نطم حرف اول را میزنه و درجه دوم مسیله احترام و ادب هست که بشدت رعایت میشه .

داشتم میگفتم رفتم دنبال روند درمان و ...وقتی تو اتاق عمل خانمه کلاه را بهم نداد تا خودم بزارم و یکمرتبه شالم را برداشت , از اونجا که دایم درحال کشمکش با شال هستم , همیشه وقتی شالم را برمیدارم برخلاف خانمهای چیتان فیتان , موهای من اصلا مرتب نیست و به جنگل آمازون گفته بروکنار که من هستم:)) درنتیجه بالای سرم یک افتضاح واقعیه :)) حالا دکتر داشت میرفت تو اتاق عمل که یکمرتبه من را دید , خشکش زد بنده خدا:))) مامان که معتقدن من برا آبروریزی در  یک مسیله عالبم :))همین دیروز که برکشتیم از جایی و شالمو برداشتم , مامان کشیدنم جاو آینه و گفتن ببین بیچاره چی دیده و چقدر شلخته ای تو بچه ..:))

............

یادتونه یک پست نوشتم که چقدر کادر درمانی تو مکه و مدینه ما ضعیفه؟!! و خدای ادعا هستیم !!

خب دختر دوست مامانم با هنسرجانشون رفتن حج واجب !! تو صحرای عرفات بخاطر آلودگی و گرما بیمار میشن و تب چهل درجه و...

فکر میکنید براش چیکار میکنن , اونهایی که برای رضای خدا رفتن؟!! هیچی ! دقیقا هیچی !

با دوتا مسکن بهش میگن برو چادرت !! شانسش این بوده که همسرحانش پزشک بوده و با زور دعوا سرم و دارو میگیره و خانمی که شیاف تب بر داشته میده و خلاصه زنده برمیگرده , اما خودش میکفت اگر شیاف و سذم نبود که بحای عمودی , افقی به کشور برمیگشت . 

راستش را بگم , تو کادر درمانی و کلا آدمهایی که توی جایگاهی هستن که کاری میتونن برای کسی انجام بدن , اصلا به این جمله که برای "رضای خدا " انجام دادیم اعتقاد ندارم و حتی به یاد این ضرب المثل میفتم که هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمیگیره !! تنها چیزی که اینروزها داره فراموش میشه "رضای خداست" که شده علم برای ما !! حرف زیاده ,و مجال گفتن نیست. یاحق!!