من خیلی خوبم:)

مامان یک گوشی خیلی ساده داشتن و چون نمیشد باهاش وارد دنیای نت شد ، و از طرفی داداش کوچیکه چندباری خیسش کرده بود و گوشی کلا خارج میزد ، برای  مامان همه با هم پول گذاشتیم و یک تبلت قشنگ خریدیم که صفحش هم بزرگ باشه و برای مامان راحت .

مامان یک همکار دارن که خدا نکنه چشمش بخوره به یک چیزی ، چون به معنای واقعی کلمه داغون میشه  ، این اتفاق در مورد تبلت مامان افتاد که دست مامان دیده بود  و دقیقا تا گفته بود ، واه مردم چه شانسهایی دارن ، تبلت دستشون میگیرن (درحالی که گوشی خودش بالای یک تومن قیمتشه) تبلت مامان صاف از دستشون افتاده بود و صفحش شکسته بود البته بالای صفحه ! من و خواهرها رفتیم بدیم درست کنن اگه میشه که تو این بین من از دست آبجی کوچیکه تو کوچه گرفتم تا شالش را درست کنه که نمیدونم چطوری شد اون یکی دستم خورد به اینکه تبلت توش بود و بلهههه ، کامل صفحه تبلت شکست:( من از شدت ناراحتی غش کرده بودم از خنده اینقدر خندیدم که بقیه هم با من میخندیدن و کمرم کاملا درد گرفته بود از بس از شدت خنده دولا مونده بودم ، بماند که بعدش هم چقدر از ناراحتی زار زدم و درنهایت بقول مامانم این تبلت براشون تبلت نشد!! سیمشون را گذاشتن تو یک گوشی ساده ساده و گفتن این دست کم به چشم کسی نمیاد ، من که عذاب وجدان داشتم با نمد براشون یک کیف موبایل با یکعالمه گل درست کردم ، از اون وقت به اینطرف هی بهم میگن دستت درد نکنه ، نگاهش میکنم دلم اصلا باز میشه ، از بس که گلهایی که درست کردی خوشگلن ، بله ، چنین دختر خوبیم من:))))

نظرات 2 + ارسال نظر
Sepanta پنج‌شنبه 18 خرداد 1396 ساعت 02:19

بیچاره تبلته

آره بیچاره

nj چهارشنبه 17 خرداد 1396 ساعت 02:58 http://njs.blogsky.com

سرگردانم چون تصمیمات اشتباه گرفتم
شایدم حقمه اینجوری سرگردان باشم

اینم پاسخیه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.