حکمتت را شکر

با آبجی کوچیکه دیروز رفتیم یک دکتر دیگه , دکتری که تعریفش را زیاد شنیده بودیم . چون نوبتهاش چندماهه بود همینجوری رفتیم و از ساعت سه و نیم تا یکربع به هشت اونجا بودیم و مریض آخر رفتیم تو . 

دکتر گفت اصلا حرف عمل نمیکنم و... را نزن خانم که به اندازه انار یکیش و اون یکی هم به اندازه یک پرتقال بزرگ شده غده ها و حتما باید هرچه سریعتر عمل کنی و اگر خدایی نکرده بترکن که بیچاره ای .

از بدو ورود هم بمن گفت خانم جان !!! و آبجی کوچیکه میگفت با اون وضع چادر سر کردنت بهت نگفته نن جون خیلیه:))) مامان هم معتقد بودن بهت احترام گذاشته بخاطر چادرت . در هرصورت دکتر یک مرد سن و سال دار بالای هفتاد بود و بی نهایت جدی و بداخلاق . فرمودن برو بخواب معاینت کنم , آقا تا دست دکتر بمن خورد , برق سه فاز از من پرید که دکتر بداخلاق خندش گرفت و درحالی که سعی میکرد نخنده گفت آروم خانم جان , آروم . من میخواستم بخودت محل غده ها را نشون بدم تا بدونی نمیشه از زیربار عمل در بری . و البته که همون تماس کوچک هم دردناک بود وحشتناک و من خودمم چیزی که دکترگفت را حس کردم واقعا . و چنین شد که رضایت به عمل دادم زورکی !! دکتر قبلی زیرمیزی برای عمل هیچی نگفت , ولی از یکی از غده ها این جلسه آخری حرف زد و این دکتر از هردو گفت و... 

باتوجه به تعریفهایی که از دکتر دومی شنیدم درمورد عملهاش و کسایی که پیشش عمل کردن , اگرچه از تظر درجه پایینتر از اولی هست , ولی ترجیح میدم خودمو را دست دکتر باتجربه تر بدم با درجه علمی پایینتر تا دکتری کم تجربه تر , ولی با درجه علمی بالاتر . بالاخره این عمل بنوعی بازی با آیندم هست . 

ولی بازم راضبم به رضای خدا .

دیروز فکر کردم به بیکار شدنم که دیر بهم گفتن و زمانی بود که عملا کاری نمیتونستم پیدا کنم و این در و اون در زدنم هم بی فایده بود , با توجه به عمل پیش اومده و استراحت ده روزه بعد عمل حکمت بیکار شدنم را فهمیدم , چون عملا با شغل من امکان ده روز استراحت مطلق نبود.

فهمیدن این مسیله هم  خودش برای خودش ماجرایی داشت از حکمت خدا . من بخاطر موهام و ریزش شدیدش یکسال تمام پیش یک دکتر یزدی میرفتم که میگفتن کارش شبیه معجزست و... از همه کشور پیشش میرفتن و البته منشی عوضی داشت که پول میگرفت تا زودتر تو را بفرسته داخل , هرچی بیشتر پول میدادی زودتر میرفتی که یکبار سر همین دعوای مفصلی باهاش کردم . 

دلیلی نداشت با اون حجم پول دارو و ویزیت و سفرم ,پول اضافی بهش بدم . آقایی که پنجاه تومن جلوی خودم بهش داد و گفت من را الان بفرست و اونم گفت چشم و شد سرآغاز دعوای مفصل ما و منم رفتم تو مطب و دکتر حق را بمن داد و گفت این مریض از اتاقم رفت , تو بیا .ولی بعد یکسال مصرف اونهمه دارو , هیچ اثری نداشت .نا امیدانه  بازرفتم پی یک خانم پروفسور که فرانسه تحصیل کرده بود و هرنوبت دارویی بالای یک تومن میشد که بیمه یک قرون نمیداد , بعد مدت کمی دیدم اینم اثر نداره و پول دور ریختنه و رهاش کردم.

نزدیک یکسال پیش وصف یک خانم دکتر را شنیدم ,خانمی بسیار آروم و خوش اخلاق هم خودش و هم منشی خوش مشربش , برای من توی قدم اول چندتا آزمایش و سونوگرافی نوشت و گفت اول باید علت یابی بکنیم و بعد درمان را شروع کنیم و همون شد سرآغاز فهمیدن مشکل امروزم . بقول مادرم , اگر اون نبود کی میخواست بفهمه چنین چیزی هست و خدایی نکرده دیر میفهمیدیم و وقتی متوجه میشدیم که من آسیب جدی تری دیده بودم . خدا پدرش را بیامرزه که تند تند دست به دارو نشد و اول ریشه یابی کرد .چون علت اصلی اونهمه ریزش هم مشکل الانمه . خلاصه که توی هراتفاقی حکمتی نهفته است , فقط ما الان نمیفهمیم . برای همین پشت هراتفاقی بجای غرزدن سرخدا , بگید شکرت , تو صلاح من را بهتر میدونی و هرچیزی که خیر من هست را توی این اتفاق بزار . این یعنی اعتماد بخدایی که از مادر هم نسبت به بندش مهربونتره. یاحق.

نظرات 3 + ارسال نظر
Sepanta سه‌شنبه 9 آبان 1396 ساعت 02:05

ع خاپالو

Sepanta2010@gmail.com پنج‌شنبه 4 آبان 1396 ساعت 21:17

ع غده ها به این بزرگی بودن !!! خوب معلومه که باید عمل کنی چجوری تا حالا اینا مشخص نشده بودن !!؟؟

نییدونم والا عقب انداختم بازم

امیر جمعه 28 مهر 1396 ساعت 09:39

با روحیه خوب عمل کن و بعدش هم عالی باش
گریه مطلقا ممنوع

زندگی ما کوتاه خیلی کوتاه اینجوری خرابش نکن با غم و غصه

زمان عملت رو هم بگو

روحبه خوب چی هس؟
زندگی که لامصب خیلی کوتاهه:((
باشود , روز قبل عمل میگم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.