پست ادامه دار, قسمت اول!!

من در نیافتن خواستگار و بی حواسی ید طولایی دارم , انقدر که تو کتاب گی..نس باید ثبتم کنند :))

اصولا وقتی استرس دارم ,هیچکسی را نمیبینم و چشمم فقط دنبال کار خودمه , حالا چندوقت پیش برای مصاحبه رفته بودم یک شهردیگه و رو پله های روبروی اتاق مصاحبه ولو و با کله تو موبایل دنبال جواب سوالات احتمالی و آبجی کوچیکه هم بدنبال اونها که میومدن بیرون که بپرسه چی ازشون پرسیدن و بمن برسونه .

اینوسط یک آقایی چشش این بچه ما را بد گرفته بود و لحظه ای رهاش نمیکرد انقدر که وقتی کنار من رو پله برای رفع خستگی ولو شد , اونم با اون کت و شلوار و دیسیپلین ولو شد و شروع کرد به حرف زدن که من هرثانیه میخواستم کلش را بکنم که تو استرس من حرف نزنه:)) آخرش به آبجی کوچیکه گفته بود شمارتون را بدین تا بفهمیم کی قبول شده که آبجی کوچیکه زده بود نو برجکش و گفته بود همراه منه و.,, تا آخربنده خدا چشمش دنبال آبجی کوچیکه بود , به آبجی کوچیکه میگم من خودم شوهرپیدا کن نیستم , تو هم به آتیش من میسوزی:))(

چندوقت بعدش با مامان شهردیگه ای بودم و همه دخترکان شماره ردوبدل کردن و خندیدن و تنعا عنق بیحوصله من بودم که بالاخره یک آقای مسنی بهم گفت خانم انقدر ماشالا عنق هستین , آدم جرات نداره ازتون سوال بپرسه !! تازه مامان هم دعوام کردن و گفتن اینهمه بداخلاقی را ازکجا میاری؟! زندگی ابعاد گسترده زیاد داره:))

 خلاصش که خواسدم بگم اگرسالهای تحصیل هیچکسی تاکید میکنم هیچکسی و بعد درسالهای کارهم با اونهمه مجرد اطرافم هیچکسی خواستگاری نیومد برخلاف بقیه دوستانم که دست کم چندموردی داشتن , دلیلش این بود که من حوصله این بچه بازیها را ندارم و مامان بزرگی هستم برای خودم:))) و البته چون اصولا خودم نمیفهمم کس پسندیده یا نه ؟! کلا برخوردام خشنه , بک همچین جذبه ای دارما:)) شمام نخند پاشو به زندگیت برس , , یکم جذبه ام شمارم بگیره , والا:))

این پست مفصل بود , الان خلاصه شده و قسمت ۱ را خوندین:)) تا بعد:!!

نظرات 2 + ارسال نظر
Sepanta شنبه 10 شهریور 1397 ساعت 00:50

اوه چه عنق و بداخلاق

مشخص نبود عایا

engineer دوشنبه 22 مرداد 1397 ساعت 19:45

چند سالته دخترم ؟
مشخصات بده خواستگار بفرستم

فک کنم همسالیم مادر:)))

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.