هرسخن جایی و هرنکته بیانی دارد

دیروز خسته و کوفته اومدم سوارتاکسی یشم که راننده اش یک آقای خیلی پیر بود که با سرعت مورچه میرفت , همون موقع یک دختر و پسرجوون هم  که از هفت فرسخی داد میزد ,در عنفوان جوانی و دانشجویی و آشنایی هستن و اهل اینجا هم نیستن , اومدن سوار بشن . دخترک از تمام حرکاتش میبارید که داره به همه حربه ها چنگ میندازه تا دل پسرک را بدست بیاره . از اونجایی که من زودتر پیاده میشدم , ایستادم تا اول اونها سوار بشن ,پسرک بی حرف رفت و نشست , اما دخترک پشت چشم غلیظی نثار اینجانب کرد , که منم انقدر خسته بودم که به هیچ کحا حساب نکردم و تازه نشسته بودم که دخترک با غشوه ای بی نهایت ناشیانه و صدایی که سعی در لوس کردنش داشت , شروع به حرف زدن با پسرک کرد که اونم نه گذاشت و نه برداشت و گفت چرا مثل اونهایی که زبونشون فلج شده حرف میزنی؟! درست حرف بزن تا من بفهمم . من که صورتم تو شیشه بود و میخندیدم  و دخترک ضایع شده ,حرف زدنش را اصلاح کرد و تازه با پسرک شروع کردن به کتک کاری و ویشگون و... انقدر که خواستم بگم بسه , بک دقیقه صاف بتمرگید , اینحا پارک نیست , ماشبن شخصی هم  نیست , من آدمم و خسته ام . هرکاری را که انجام نمیدن تو مکان عمومی !!!

پ,ن: خنده من از سرعقده نبود,از قدیم گفتن هرسخن جایی و هرنکته مکانی دارد . من دیده بودم دوستانم را که چنین بیرون رفتن هایی داشتن ,ولی با یک عشوه و لوسی حساب شده رفتار میکردن و نه انقدر افتضاح که به کسی اجازه توهین بخودشون را بدن . کاش بدونیم , هرجایی و هررفتاری مناسب نیست . خنده من از سر هم عقیدگی با پسرک قصه بود و بس.

نظرات 3 + ارسال نظر
khatoon سه‌شنبه 1 آبان 1397 ساعت 08:55 http://khaterat-engineer.blogsky.com/

سلام
چقدر به جمله اون پسره خندیدم واقعا که خیلی به جا گفت

سلام

طیبه دوشنبه 30 مهر 1397 ساعت 21:57 http://almasezendegi.mihanblog.com

سلام
آخه خنده هم داشته قربونت برم ققنوس من
من چندبار خوندم هربار خندیدم.
یه چیزی هم بگم اینا که احتمالا bfو gf بودن ولی از قدیم دخترپسرایی هم که تازه نامزد می کردن یه جوری بودن که مسخره و خنده دار بود.من همیشه می ترسیدم خودمم اونجور بشم.
بعدها پرسیدم از بقیه منم اونجور بودم که در جواب خندیدن که یعنی آره
حالا خداییش من اون وقت ها خیلی خجالتی بودم برعکس حالا ولی اصن با پسر بودن آدمو یه جوری می کنه بی مزه

سلام عزیزدل من
خداییش هیچوقت دقت ندارم و سرم تو لاک خودمه , اما اینبار سرعت مورچه آقای رانپده باعث توجهم شد
باورم نمیشه مامان طیبمونم اینطوری بوده

حمیدحوائجی دوشنبه 30 مهر 1397 ساعت 13:19 http://khodrofanni.blogsky.com

رفته رفته همه نکات و فوت و فن هارو متوجه میشند. به هرحال این همه جمعیت و آدم های جور و واجور هست همه جای عالم.

موید باشید.

من سن شما را نمیدونم , ولی براساس شغلم و برخوردم با جوون های امروز بهتون میگم خیلی چیزها که تو سن ما واقعا از سر ندونستن بود , امروز دیگه این شکل نیست و پشتش هزار حرف دیگه است.
ممنونم شما هم همینطپر.
چون سایت شما تخصصی بود , من نتونستم کاری بکنم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.