خبرفوت دوتا همکار , اونم به فاصله دو روز , واقعا تلخترین خبر ایتروزهام بود . بخصوص که هردوسنی نداشتن . یکی دراثر سکته و دومی سرطان که دیرتشخیص داده شده بود و تمام بدن درگیر و...

بحث در مورد  نحوه فوتشون بود , که یکی از همکاران درمورد فوت خانم همسایشون گفت و این باربرهایی که بجای آسانسورها تو خونه ها نصب میشه و بارها و بارها قاتل شده , اما درس عبرت نمیشه متاسفانه:\ یکمرتبه یکی دیگه از همکارها فریاد زد و گفت خانم فلانی را میگی اون گل بهشته و خلاصه شروع کرد که فلان جا بوده و با فلان حالت از دنیا رفته و...

دیدم تحمل ندارم و ممکنه یک چیزی بگم بدباشه , اومدم بیرون . من خودم بزرگ شده یک خونواده مذهبیم , تا حدی اندیشه هام مذهبیه , ولی چیزی را مثل این حرف قبول که ندارم هیج , کسی بگه اعصابمم بهم میریزه , دلیلشم میگم .ما خدا نیستیم که تعیین کنیم فلانی گل بهشته و فلانی ته جهنم؟؟؟!!از کجا به قطع و یقین و از ته دل نعره میکشیم این گل بهشته و اون...

ما فقط میتونیم از ته دل آرزو و طلب بخشش برای متوفی کنیم و از خدا بخواهیم بهشتی باشه . بقیش دست ما نیست. به هزار زبان گفتن "بهشت را به بهانه میدهند , نه به بها" کدوم یکی از ما ادعای معصومیت میتونیم بکنیم؟! همه ما فقط میتونیم امید به لطف خدا و رحمتش داشته باشیم تا خدا ما را ببخشه و درپناه خودش از آتش جهنم خلاصی بده .

من واقعا با آدمهایی که بخودشون اجازه قضاوت و دسته بندی میدن مشکل دارم , واقعا مشکل دارم و اگر ببینم ترجیح میدم راهمو دور کنم و وارد بحث نشم.چون صلح طلبی به طرز فجیعی درخونهای من جریان داره:)) نمونش چندوقت پیش مطب دکترم تهران بود که بخاطر مصرف دارو ,سردرد وحشتناکی داشتم و صداهای اطرافم مثل پتکی بود که به سرم میکوبن , خانمه شالش را انداخته بود روی شونش با موهای سشوارکشیده و لباسهای بدن نما , جلوی من که با چادر نشسته بودم و از زور سردرد داشتم میمردم انقدر رژه رفت تا یک چیزی بهش بگم و دعوا شروع شه که آخراش میخواستم بگم عزیزم سشوار موهات عالیه , حالا بشین تروخدا , تا مغز منو با اون صدای پاشنه ات پیاده نکردی کف مطب:)) 

واقعا چرا یا از اینطرف بوم میوفتیم یا از اونطرف؟؟؟ و اصرار فراوونم داریم که طرز تفکر ما صحیحه و طرف مقابل اشتباه میکنه و توی بحث هم کم میاریم , میزنیم تو کار دعوا و نعره کشی و گاها فحاشی؟!! قراره به کجا برسیم؟؟

بیایید اگر عقیده ای مخالف عقیدمون شنیدیم , با آرامش برخورد کنیم  یا اگر به اعصابمون مسبط نیستیم با آرامش ترک کنیم اون آدم و اون مکان را , هیچکس با فحاشی و دعوا بجایی نرسیده که ما برسیم. صلح طلب باشید:||

نظرات 3 + ارسال نظر
khatoon چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت 07:50 http://khaterat-engineer.blogsky.com/

دقیقا ما ایرانیا همین شکلی هستیم تا طرف زنده اس میخواهیم سر به تنش نباشه همچین که سرش رو گذاشت و مرد یاد خوبیها و نیکی هاش میوفتیم و قطعا و صددرصد اهل بهشت میدونیمش
خدایا کمی انصاف
خدایا کمی مروت
خدایا کمی انسانیت
عطا بفرما به همه ماها

حقیقتا
آمین

طیبه دوشنبه 8 بهمن 1397 ساعت 20:37 http://almasezendegi.mihanblog

خبر فوت همکار واقعا سخته
منهم گاهی پیش میاد واقعا غصه ام میاد اذیت میشم
ایشالا که جای همه ی همکارای رفته مون بهشت باشه.من که میگم ایشالا از من راضی باشن و کدورت و رنجشی از من به دل نداشته باشن موقع رفتن
ققنوس جان تو هم اون خانوم شالی رو ببخش باباجون.شاید اون هم اعصابش خورد بوده و ناراحت و با قدم زدن ناخودآگاه نشون می داده.به هر حال هر کی یه جور بروز می ده خب
من خودم هم از قم خارج بشم چادر رو نمی شناسم.البته سشوار رو هم نمی شناسم و بلد نیستم اصلا ولی نصف موهام بیرونه دیگه ببخشید دیگه.البته خارج از قم فقط
اینجا اداب قم رو رعایت می کنم کامل

واقعا سخته , البته من یکسال و نیم بیشتر باهاشون نبودم , ولی خیلی یکمرتبه و غیرقابل باور بود:(
نه بابا خانومه کرم درونی داشت , چون لبخند میزد و نگاه میکرد و میرفت و میومد
طیبه جونم چون تو قم رعایت میکنی , ارشادت نمیکنم خواهر

نگاه دوشنبه 8 بهمن 1397 ساعت 19:24 http://negahekohestan.blogsky.com

سلام
افکارمون نسبتا شبیه به همه
البته من فقط این یادداشتای آخریتونو خوندم خیلی خوشم اومد

سلام بانو
خوشحالم که خوشتون اومد , عرض خیرمقدم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.